سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 92/4/26 | 12:54 عصر | نویسنده : nargesss

 خود را آرام پس می کشم از ثانیه ها

بی صدا

پنهان می شوم در پناه کوچه های باریک زمان

این قصه با شهری خالی از تو شگون ندارد

خاموش می مانم تا موعود

تا زمان هم بگذرد از من که این چنین بی صدا

عبور لحظه ها را

به انتظار آمدن

لحظه ای که  دنیا به شیدایی برسد

به گذشته می سپارم

می روم

تنهای تنها

می نشینم

آن گوشه این حرم که خاک از غصه رنگ به صورت ندارد

انگار که بیمار است

مثل ابرها

که فراموش کرده اند باریدن را

مثل باران

که از رویای این سرزمین هم رمیده

مثل خورشید

که ظلم را در این لحظه های سخت نفس کشیدن های خاک به آخر رسانده

...

و زمین

 کم کم دارد می میرد

دهانش باز مانده از عطش

صورتش سیاه شده

از بی جامگی و عریانی

تو را تکرار می کند پیاپی

می داند که منجی تویی

و می داند

تا نیایی ظلم این روز ها به پایان نمی رسد

و نمی میرد که قرار است تا آمدن تو صبور باشد

و جای قدم های تو را آباد نگاه دارد

آرام می خواند تو را

و به یادت می آورد

وعده ات را

برای آمدن

برای باران

برای زندگی

می داند اگر بیایی دلش دوباره سبز می شود

آرام دست می کشم

بر لب های بازش

و زمزمه می کنم با او وعده هایت را

که گرفتاری بسیار زیاد شده

و ظلم و گناه بیداد می کند

زمین بی رزق تر و برهنه تر می شود هر دم

و آسمان آتش گشوده به روی آدم

تو خود می دانی

که این دنیا به حرمت های نفس ها تو برقرار است

چشمان بشر به امید نصرت و آمدن تو آسمان را می پاید

بشتاب ای پشتیبان آدم

که درد دلها آنقدر زیاد شده

که نمی توان بی حضورت غصه ها را به سر رساند

جای خالی ات در لحظه ها بیداد می کند

و زمین انگار دارد می میرد...

 




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری