لحظات نبودنت
را با تیک تاک ساعت به صبح میکنم
انگاه که نیستی هر بار چشمانم را میبندم به خیالم
ساعتها گذشته و دوباره لحظه دیدار فرا میرسد
اما تا چشم باز میکنم میبینم عقربه های ساعت
از جایشان تکان نخورده اند انگار زمان در لحظات نبودنت
هیچ حرکتی ندارد
انگار تمام دنیایم متوقف شده
کاش میدانستی چقدر دلتنگتم
و چقدر دلم برای بودنت تنگ شده
چشم به راهت میمانم
تا بازگردی
اینبار در سکوت چشم به راهت میمانم تا بازگردی
و هرگاه برگشتی خودت سکوتم را دوباره بشکنی
فرا گرفته ام
اگر کسی مرا بخواهد
برایم میجنگد
و اگر نخواهد
بی تفاوت از کنارم میگذرد
خیلی وقت میشود
یاد گرفته
به بعضی
دوستت دارمها
فقط باید سری تکان داد و رد شد
ادمهای این دوره منفعشان برایشان از انسانیت و ووجدان ارزشمند تر هست
انقدر ارزشمند که به سادگی انسانی را در هم میشکند
انقدر ارزشمند که با احساسات کسی به سادگی بازی میکند
اری این روزها یاد گرفته ام خوب بودن چندان ارزش ندارد
مهربان که باشی تو را میبلعند کسانی که تحمل دیدن
خوب بودن و مهربانیت را ندارند
اری سخت یاد گرفته ام
این چیزها را
ولی هنوز نیز
مهربان میمانم و سعی میکنم خوب باشم
شاید کسانی نیز همچو من بیاندیشند و مهربانی کن
بی انکه
بترسند از سواستفاده شدند
اخر میدانند انانی که سواستفاده میکنند
صرفا از روی حسادتشان این کارها را میکنند
قبل از انکه بخواهید ادمی ساده را تبدیل کنید مثل خودتان از او بپرسید
قبل از دریدنش به این بیاندیشید
شاید خدا او را اینچنین افریده تا سر راهتان قرار بگیرد
و بهتان نشان دهد دنیایش زشت نیست این
افکار و احساس و عقاید شماست که
دنیا را زشت میپندارد
کاش بجای اینکه بخواهیم همه را مثل خودمان کنیم
بیاندیشیم که او معجزه ایست سر راهمان تا ما زندگی را طور دیگر تماشا کنیم
و معجزه ای درونش هست از روح خدا و خداوند ان را معجزه زندگیمان قرار داده
قبل از شکستن ادمها کاش اینگونه مینگرستیم بد کسی را بشکنیم
خوش به حال انارها ..دلتنگ که میشوند ...می ترکند .
انوقت دانه ی دلشان پیدا می شود و رسوایی به بار می اورد
انوقت عالم و ادم می فهمند انارها دلشان سرخ است
و شوری در درونشان دارند که بی تابی به بار اورده .
ممکن است عده ای ترکشان کنند متلک بارشان کنند که شیرین هسید
و ترش یا عده ای صاحبش شوند و در یک زمان کوتاه تمامش کنند
و شاید از میان این همه جمعیت کسی باشد
که دلتنگیه انار ها را بفهمد و درکشان کنند
و غرق در سرخیه دانه ها با انها دریک صف نا منظم بنشیند
و انار شود سرخ شود دلتنگ شود
و رازش را راز پاک و زیبایش را راز اسمانیش را پیدا کند.
زینب را اسطوره میکنند
فاطمه را
اسطوره
اما هنوز
نفهمیدم
که چه
این اسطوره ها
را اینچنین
راحت
فراموش کرده ایم
در مسیر زندگی
خویش
و تنها
بعضی روزها یادشان میکنیم
اما میدانید زینب
هرگز صرفا پرستار نبود
بلکه
زنی بود
شجاع که همچون مادر گرامیش
با تمام وجود
زندگی را درک کرد و بی انکه
زندگی او را
غرق کند
برای
رسیدن
به خدا
تلاش کرد
زینب
زنی بود که
هم همسر بود هم مادر
هم خواهر هم عمه
تنها
زنها
حالش را میفهمند
پس میگویم
ان لحظه که
جلوی رویت تمام عزیزانت را
قتل عام میکنند
و تو را به اسارت میبرند
ولی انقدر قوی هستی که
توانستی بجای اشک ریختن و سر تعظیم فرو اوردن جلوی یزید
با چنان خروشی
جلویش سخن گویی که
حال
بعد از گذر
این همه
سال
عاشورا
زنده مانده
نمیدانم
اگر زینب نبود
پیام
حسین(ع)
را که به نسل ما
انتقال میداد
نمیتوانم
قلمم را حرکت دهم
انگار
قلبم متوقف شده هست
از
عاشورا نوشتن
کار هر کسی نیست
نمیدانم چگونه بنویسم
مینویسم
عاشورا محضر ایثار
تمام مردان و زنانی بود که ایمانی راسخ به خدایشان داشتند
محضر دلاوریهای کوچک مردان و کوچک زنان بزرگی بود که
با وجود سن کمشان انچنان بزرگ بودند که تو صیفشان سخت هست
عاشورا خون بود خون تمام بی گناهانی که
بخاطر هوسهای ادمیان ریخته شد
امام حسین(ع) در تمام عمر مبارکشان هرگز
سر تعظیم بر ظلم فرود نیاوردند
عبدالله بخاطر اب دستانش و پاهایش را از دست داد اما هرگز لب به اب نزد اخر
طفلان کوچک درون خیمه ها را هر لحظه به یاد میاورد
زینب با اینکه زن بود
اما سلحشورترین
دلاور جنگ بود
با تمام مرثیه هایش
انچنان
بر دل دشمن تاخت
که هرگز
کسی
نمیتوانست همچون او باشد
اه با ز
این چه شورش و چه نوا هست که
از خلق عالم هویداست
بگذار قضاوت کنند انانی که
هرگز جای تو زندگی را تجربه نکردند
خودت
بهترین بازیگر
نقش خودت هستی
پس هرگز
شکست خورده ندان خودت را
شاید قلمم ننویسد روزی
اما میدانی
من
هر روز
نامت را
با سر انگشتانم مینویسم
حتی
برایم مهم نیست
از سرانگشتانم زخمی شود
گاهی مجبوری سکوت کنی
نه اینکه حرفی نداشته باشی نه
فقط
دیگه
نمیتونی
حرف بزنی
اونوقت که
میشی
خدای سکوت
گاهی عشق میتونه ویران کنه
گاهی عشق میتونه یسازه
اما هرگز
نمیتونی
کسی مجبور کنی
عاشق باشه
این دیر میتونی بفهمی
ولی وقتی فهمیدی
بگذار
به حرمت
عشقی که بهش داری
از زندگیش بری بیرون
شاید قلبت بشکنه
یا مرگ ارزو کنی
ولی تو دوستش داری
تحمل غمش هم نداریپس با بیان
عشقت
هرگز غمگینش نکن
دخترک شاعر
بگذار
معشوقه ات
زندگی اش را بکند
بی انکه
درد بکشد
از حضورت
در دنیا چقدر لحظات سخت میگذرد
گاهی حتی نمیدانم کجا ایستاده ام
تنها
لبخندی میزنم
و میگویم
به درک
و همینطور
به این کلام بسنده میکنم
و پیش میروم
.: Weblog Themes By Pichak :.