در سکوت شبهای تاریک
در میان
فاصله های دور
میشود خندید
میشود
فریاد زد
میشود
اشک ریخت
اما
وقت
دل تنگی
تنها
فاصله ها را
لعنت
میفرستم
خیلی سخت
بود
وقتی بیوفایی میکرد
هیچ نمیگفتم
لبخند میزذم
تا نفهمد
میدانم
چه
بی وفایی هست
خیلی سخته
با کسی باشی
که تنها بخاطر هوسش کنارت باشه
و تا میتونه تظاهر کنه
دوستت داره
عشق
بازیچه ای بود
دست
تو کودک
بازیگوش
اما
عشق
برای
من
مقدس بود
که
این را
هرگز نخواهی
فهمید
عشق را
تعارف کردی
به هر که
که بیشتر
حاضر بود
خود فروشی کند
نمیدانی
عشق
معامله خود فروشی نیست
معامله
هست که
هر کسی نمیتواند
ان را به انجام برساند
شاید این جمعه بیاید از مسیر کربلا...
چندان وقت نمانده آخر..
رفته شاید ذوالجنان را مهیا کند..
رفته شاید تیمار کند زخم های بسیارش را..
رفته شاید لباس حسینی برتن کند...
رفته شاید ذوالفقار را از دستان علی بگیرد...
رفته شاید علم عشق عباس را برفرازد...
رفته شاید پیش فاطمه برای درد دل، نازدانه او...
شاید ایستاده بر تل زینبیه و تجدید میثاق می کند با تن هزار پاره شهدا..
شاید سر نهاده بر سجده گاه حسین
دعا می کند برای آمرزش ما
شاید مولای من
این همه تأخیر می کنی و فرصت می دهی
تا ...؟
مولا نکند
همه عمر اشتباه رفته ایم راه را؟
مولا نکند
دیر می کنی و فرصت می دهی تا خود را برهانیم از طوفان بلا؟
مولا نکند که ما خیال می کنیم منتظر توایم و تویی که انتظار می کشی برای آمدن ما؟
نکند مولا نگرانی...
بیایی و رویای شیرین این ملت
وارونه تعبیر شود؟
نکند یار تو نیستیم ما...
نکند دوستی مان
روی خوارج را سفید کرده؟
مولا نگرانم که نمی آیی...
تا بهشت دو قدم راه داریم:
قدم اول: خودمان را با دیگران مقایسه نکنیم
قدم دوم: در بهشتیم.
وقتی خدا آمد آنچه داریم و نداریم از بین می رود
و بعد غم از بین می رود.
گاهی در فکرمان با کسی دعوا می کنیم به او ناسزا می گوییم
و احساس نمی کنیم کار نادرستی مرتکب شده ایم.
وقتی حرف بد می زنید در فکر شما حضور پیدا می کند
و همین روح را آلوده می کند.
تمام گرفتاری های ما دوری از خداست
گاهی فکری شما را خیلی اذیت می کند
رهایش کنید راحت می شوید.
نباید خود را در چنگال ذهن بد گرفتار کنید.
خداوند غیور است
نمی خواهد گناه بنده اش فاش شود.
تا می توانید دل کسی را نشکنید...
دل شکستن توفیق را از انسان می گیرد.
کسی را سر زنش نکنید
شاید این سرزنش شما را به وضعیت مشابهی دچار کند.
برگرفته از کتاب "آن"
گفتم خدایا کجای دنیایی ؟
آیا بربال شاپرکی سواری
یا به روی ابری شناور
از کدام قبیله ای
و بر کدام اسب می تازی
بر کدام قله ایستاده مرا نظاره می کنی
قضاوت می کنی عدالت می ورزی
و حکم می رانی
که اینگونه هوای مرا داری ؟!
خدایا هر کجا که هستی
بر بال شاپرک ... ابر شناور ... یال اسب بی قرار
بالاترین قله ... جذر و مد دریا ... شکوه جنگل
میان کیفم .. درون زنبیلم .. گوشه دلم
آشپزخانه ام .. کنج باغچه ام
هر کجا هستی ای خدا
سخت می بوسمت
که اینگونه هوای مرا داری !
خدای من هر صبح
چون عقاب ... بالای سر خانه ام می چرخد
ای نگهبان آشیانه ام
دوستت دارم
خدای من هر روز ابی .. سبز .. رنگین کمان
نقش بال پروانه ها به روی شا نه هایم می شود
ای خدای بال پروانه ها دوستت دارم
خدای من هر شب به اندازه خزه ای خرد
بر تنه یک درخت مرا جنگل می کند
ای خدای رویاهای شبانه دوستت دارم
خدای من قاضی خوبیست
وکیل را جای متهم می نشاند
ای خدای خوب قاضی دوستت دارم
خدای من هر روز دست بر گردنم می اندازد
زنگ خوراکی مرا به دبستان می برد
پنهان ازچشم مدیر
مرا سوار دوچرخه بابا مدرسه می کند
ای خدای همکلاسی دوستت دارم
خدای من برفها را از سرم می تکاند
مرا در انارستان می شکوفاند
وفرمان می دهد تا زلیخا دوباره عاشقی کند
ای خدای فرصتهای دوباره
دوستت دارم
ای خدای عاشقی های دوباره
دوستت دارم
هر روز که از خواب بیدار می شوم
آسمان را آبی تر
و خودم را سبز تر از دیروز می بینم
صبح بخیر خدای پشت پنجره
مادرم راست می گفت
دخترم
صبح هایت همیشه
خاکستری نخواهد ماند !
امروز همه را دوست بدار...
ببخش ,
ایمان داشته باش ,
خدا را صدا بزن.
امروز روز موفقــــــــیت توست به شرط خنـــــــــدیدنت .....
*بخند تو در آغوش خدایی*
.: Weblog Themes By Pichak :.