سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/12/19 | 12:41 عصر | نویسنده : nargesss

 

سلام...

سلام ماه فاطمه

جمعه گذشت و باز رفتی...

محاکمه و ترس برپاست در وجودم

در وجود پر گناهم که تمنای حضورت را دارد و

از قافله عشقت بازمانده...

دلم می ترسد

جمعه ها دارند تمام می شوند

برگ های عمر یک یه یک فرو می ریزند

چیزی نمانده به آخرین روز های این سال

دارد خزان می گیرد امید هایم را

هوای دلم سرد و سنگین شده

سکوت نشسته در قلبم

مثل روز­هایی که برف در شهری خاموش و بی کودک بنشیند..

دلم هیاهوی آمدنت را می خواهد یا مولا

صدای غرش شمشیرت را

برق نگاه آفتابیت را

مولا کی قرار است این زمستان به سر آید؟

کی خورشید حضورت این دنیا را گرم و روشن می سازد؟

می ترسم اگر از این دیر­تر شود

نتوانم به صف عاشقانت برسم

پشت تو بایستم و مست از بانگ تکبیرت

بزرگی خداوند و رسالت محمد و ولایت علی را شهادت دهم...

یا مولا

می ترسم از آنچه تقدیر نوشته برای تو...

می ترسم هوای آلوده این شهر

نگذارد بمانی کنارمان

گاهی دلم از شوق آمدنت لبریز است،

گاه از نیامدنت کشتی طوفان زده را می مانم و

گاه مولا...

می ترسم بیایی و

زهراب نامردمان گلویت را شرحه شرحه سازد

یا مولا

کاش مرا به عنوان فداییت قبول می کردی

کوچکم مولا ولی

دلم رسم عشق را می داند

اهل وفایم مولا..

عاشق عباسم

دلم پر می کشد برای لمس لوای او...

 




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری