سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 92/1/27 | 7:48 عصر | نویسنده : shahab.shahabi

دیر آمدی باران

وقت آتش دریغ کردی

نرسیدی که سرد کنی هروله های آتش را

دیر شد اما

رسیده ای اکنون به بغض های علی

حالا شریک درد های علی شده ای

ببار باران

تند تر و آسیمه تر

دیگر تاب ندارد مولا

بس که سرگشته گشت راه ها را

 کوچه ها را

بیراهه ها را

نگاهش سر افکنده بر زمین است

رو ندارد نگاه کند به آسمان، به ماه هر شبش

بغض رسانده جان را بر کفش

دیگر نمی تواند بسازد با این درد بزرگ

سینه اش آتش است

عشق را پیش چشمانش سوزاندند

 خاکستر کردند

و او ماند صبورانه

که ققنوس این عشق اسطوره شود

ایستاد خاموش

تا فاطمه اش به پرواز در آید

برسد به رویایی که آرزویش بود

شب نشسته به چشمان دنیا مولا

دیگر سکوت نکن

باران می زند دستپاچه و داغدار

ببار که آمده پناه اشک های تو شود

بشکن این بغض جانسوز را...  بشکن

که دیگر دل دنیا را تاب حزن چشمان تو نیست

بریز اشک هایت را به دامان زندگی

بگذار خیال کنیم

این لاله های داغدار که پیاپی از خاک بر می خیزند

نشان از این دارند

که تو ما را شریک درد خویش دانسته ای

ببار مولا

ببار




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری