سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 92/2/28 | 5:55 عصر | نویسنده : nargesss

 

باد آرام پیچید

و شکوفه سفید دور قدمهایت چرخید

خورشید خندید

پنهان نکن باز خودت را

دیدمت

نم نم باران را عاشقانه از نگاه ابر گرفتی

صورتت خیس شد

هوا را!

یکباره لطیف شد

کوچه عطری عجیب آشنا می داد

عطر سیب؟

عطر گندم؟

عطر یاس؟

عطر نرگس؟

نه عطر خدا می داد

دیدمت

آنجایی

آنجا آن گوشه ها و مشغول دعایی

تو که این چنین مستأصلانه آسمان را می پایی

تو زیر این باران

با همه پاکی ات

چه از خدا می خواهی؟

تو که مستجاب الدعایی

سجاده ات سبز وزیبا بود

و بهشت زیر قدم های تو برپا بود

صدایت در آوای باد می دمید

و خدا ایستاده بود و عاشقی را می دید

آسمان آبی می شد از هیبت اذکارت

و دل زمین آب می شد ازشوق قدم هایت

آسمان انگار آمده بود نزدیک تا زمین را در آغوش کند

و زمین با این همه سال غربتش انگار آمده بود رنج فراق تو فراموش کند

نمی دانم چرا

این باران و این همه لطافت تو را برانگیخته نکرد

صدای بر هم خوردن لب هایت

ذکر سبحان الله سجده هایت

هنوز در گوش زمین باقیست

هنوز زمین حال و هوای همان شب آرزو ها را دارد

هنوز دیر نشده زمانه را برای آمدنت

عجّل یا مهدی

 

 




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری