سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 92/5/6 | 6:54 عصر | نویسنده : shahab.shahabi

این که هستم، یعنی تو هنوز با منی و هنوز فرصت باقیست

این که اجازه دادی دوباره به در خانه ات بیایم و قرآن بر سر گیرم

یعنی هنوز امیدت از این بنده خاطی ات قطع نشده

یعنی هنوز با منی با وجود این که من با تو نبودم

یعنی هنوز با من حرف داری با این که من از راه تو به خطا رفتم

یعنی هنوز آماده ای برای شنیدنم

برای توبه کردنم

 

در باز درگاهت را دیده ام خدا

اما می ترسم

چون این بار بیشتر از همیشه خود را می شناسم

و آشنایم به حجم خالی دستانم

و این شب انگار می خواهد تو را به من بشناساند

بیشتر از همیشه

 

قرآنت را به سر گرفته ام

تا پنهان شود سیاهی هایم زیر نور قرآنت

گلویم از بغض می سوزد

با تو غریبگی می کنم خدا

آخر تو همه خوبی هایت را در طبق این افطار تا سحر گذاشته ای

و من حجمی از روسیاهی را برایت به ارمغان آورده ام

من یک عمر بد بوده ام

و تو تمام این عمر به من بد خوبی کرده ای

 

این که هنوز ترس تو را بر دل دارم و در وحشتم از اعمالم

 یعنی واقفم بر بزرگی تو و بر ظلمی که بر نفس خویش کردم

می خواهم بازگردم به آغاز

اما  نمی دانم از کجا شروع کنم

مرور این همه اشتباه سخت است

بازگشتن از این راه خطا سخت است

ولی آمده ام که از اول شروع کنم

حق نیست آنقدر مشغول بزرگی گناهان خویش شوم

که نبینم توبه به درگاه بزرگی چون تو چقدر شیرین تر است

می دانم تو نیز آمده ای که ببخشی

ببخش

که چشمانم خیره به آسمان مانده

می دانم که نزدیک تر از نفس

در آغوش این بغض

میان هجمه این اشک ها

نشسته ای

چشم در چشم من داری و نمی بینمت

لبیکم می گویی وقتی که می شنوی نامت را

از اول تا آخر این شب

در دعای مجیر و جوشن کبیر

دارم می سوزم خدا

چه دلنشین می سوزانی ام از شرم

چه دلرحمی که هرگز نرانده ای ام

ببخش که کنارمی و هنوز از آسمان می خواهمت

شرمم می آید نگاه کنم به چشمانت

شرمم می آید

چون وجدانم می داند هرگز از این فاصله نزدیک ابا نکرده ام

 

چقدر خرسندی خدا

می دانم که قلم عفوت مثل نور کشیده می شود بر دفتر سیاه اعمالمان

 

تقدیر این دفتر تازه را نیکو بنویس... 




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری