مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش میخوره به کوزه ی سفالی گرونن قیمتی که زنش خیلی دوست داشته.. میوفته زمین و میشکنه.. مرد هم همونجا خوابش میبره
زن اون رو میکشه کنار و همه چی را تمیز میکنه
صبح که مرد از خواب بیدار میشه انتظار داشت که زنش جرو بحث را شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده..
مرد در حالی که دعا میکرد که این اتفاق نیوفتد به آشپزخونه میره تا چیزی بخوره..
که متوجه یک نامه روی در یخچال میشه که زنش براش نوشته....
(( عشق من .. صبحانه مورد علاقه ات رو میز آماده است
من صبح زود باید بیدار میشدم تا برم برای ناهار مورد علاقه ات خرید کنم... زود برمیگردم پیشت غشق من...
دوست دارم خیلی زیاد..))
مرد که خیلی تعجب کرده بود..
میره پیش پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟
پسرش میگه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به این که لباس و کفشت را در بیاره
تو در حالی که خیلی مست بودی گفتی:
هی خانوووم ... تنهااااام بذار.... بهم دست نزن...
من ازدواج کردم ........ من زن دارم.......
.: Weblog Themes By Pichak :.