ارامش من تنها در لحظه مرگ من میسر میشود
ارامش من تنها وقتی قلبم را از سینه دربیاورم میسر میشود
ارامش من تنها در هق هق شبانه ام میسر میشود
در اغوشی که سرد هست اما حداقل ترکم نمیکند اری اغوش خودم
اشکهایم را دستان لرزان خودم پاک میکند
تا ابدیت من تنها خواهم ماند اخر خدا در حین خلقتم فراموش کرد برای نیمه گمشده خلق کند
فراموش کرد من چگونه قرار هست درد بکشم
اهای شما دو نفره هایی که قدر لحظات با هم بودن نمیدونید
حالا که خدا شما برای هم افرید
چرا کنار هم قرار نمیگیرد
اهای شما دو نفره ها خیلی خوش بحالتون اینجوری هم دارید که وقتی رازی دارید که پر از درد هست بهم بگید اشکهای هم پاک کنید
هم بغل کنید به هم بگید چرا ناراحتی مگه من مردم
اما من هیچکس را ندارم که اینگونه با من سخن بگوید اخر خدا یادش رفت مرا جفت بیافریند تا در لحظات پر دردم کسی کنارم باشد