تاریخ : یکشنبه 91/12/13 | 11:22 صبح | نویسنده : shahab.shahabi
بی تو واژه ها در می مانند
نمی شود نوشت
بی تو؟؟؟
نه محال است
قافیه را می بازم
نمی توان از تو جدا شد
نمی توان بی تو بود و از تو سرود
من زیر باران تو عاشق می شوم، بی خود می شوم از خویش
می رقصم وعاشقانه می چرخم
سایبان ها حصارند
برای رسیدن به تو باید چتر ها را کنار زد
باید از خود گذشت، تب کرد و بیمار شد
چه شیرین است تب به تو رسیدن
چه شیرین است وقتی دنیا برایت معنای دیگری پیدا می کند
همه هستند و هیچ نیست
تنها تو هستی و تو می مانی
چه دلپذیر است بلوغ
در لحظه با تو بودن، با تو گفتن، با تو نشستن
چه حال خوبیست این عاشقی
تو سرآغاز منی
به نام نامی تو ای پروردگارم
یاریم کن
لحظه ای بی تو نمانم
.: Weblog Themes By Pichak :.