تاریخ : دوشنبه 91/12/14 | 8:23 عصر | نویسنده : shahab.shahabi
آه می کشم
می سوزم از غم تو مولای دلم
چه انتظار تلخیست
گویی پایان ندارد
یا مولا دیگر باران ها را دوست ندارم
گذر روز ها را دوست ندارم
نمی خواهم لحظه ای را که مادر آرزو داشت
نمی خواهم پیرتر شوم از این
و نبینم بهاری را که نرگس زهرا جوانه می زند
دلم دیگر نمی خواهد هیچ عیدی بیاید
مولا تمام شد
عمر من فقط همین یک جمعه را دارد
چقدر تأخیر می کنی سالارم
این روز و شب و این لحظه ها
که به خواب و غفلت می گذرند را نمی خواهم
مولا هزاران التماس
دلم دیگر بیش از این تاب ندارد
.: Weblog Themes By Pichak :.