باید برای روزهای برفی تقویمها
شال گردن ببافم
و یادت بیاورم کودکانم را
تمام زمستانها لباسِ گرم بپوشانی
باید بخندم
و فراموش کنم شناسنامهام در مویرگهای تو باطل شده
و فراموش کنم موریانهها
تکهتکه آرزوهایم را به گور بردهاند
آنگونه که بادها درختان را
برگ
برگ
به سوی پاییز
تو هم بخند
طبیعیتر از همیشه بخند
و فراموش کن صدای پای زمستان را
درختهای عریان
پیش از همه میشنوند.