تاریخ : سه شنبه 92/1/6 | 5:3 عصر | نویسنده : aynaz.tanha
مشکلاتم را با خدا در میان گذاشتم
لبخندی زد و گفت
من که همیشه
کنارت بودم و هستم
با اشک گفتم
اما خدا جون پس چرا گاهی حس نمیکنم
لبخندی زد و گفت
اخر ان لحظات
انقدر تو را در اغوشم تنگ گرفته ام
که متوجه نمیشوی
با لبخنداشکهایم را پاک کردم
و بوس کوچولویی به خدا
دادم
.: Weblog Themes By Pichak :.