سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 92/1/13 | 12:46 عصر | نویسنده : nargesss

دلم دید پشت دیوار ایستاده ای

غرق سکوتی و چشمانت در فریاد

چه خوب شد هنوز راه دوری نرفته ای

همین جایی

نزدیک به من

دل نگران

خشمگین

هنوز آخرین حرف هایم مانده

هیچوقت نرسیدم به این جا

به گفتن این ناگفته ها

چه خوب این بار بیدارم و می بینمت...

بیداریم و هر دو می بینیم که تنهاییم...

تو با نگاه حرف می زنی و من از کلام تو به معنا می رسم

انگار به بن بست رسیده درکمان از هم

اگر بودی این دیوار نبود...

و اگر نبودی که چشمانت نگران دل من نبود..

چقدر عوض شده ایم من، تو، دنیا

هیچکس لب نمی جنباند

انگار صدای سکوت از مرگ عشق شیرین تر است

بار سفر بسته اند دلهامان

من می مانم این جا که خاطره هایمان مانده اند

تو اما برو تا فراموشی

باران میزند چشم هایم

آخرین جمله این بود که خاموش ماند در غوغای سکوت

این روزها روزهای انتهای منند...

چمدان های تو اما حاضرند مسافر عزیز من ...




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری