سکوت ستارها
شرشر باران
چه حس زیبایی میشود
وقتی
در زیر اسمان سرخ شب
قدم میزنم
انگاه
به یاد
تمام غمهایم میافتم
با صدای بلند فریادشان میزنم
و ارام میگیرم
انگاه
میتوان
به اسمان با لبخند نگاه کنم
و بگویم خدایم
دوستت دارم
تو تنها یار این
تنها هستی
کنارش بمان و تنهایش نگذار
و دوباره مثل همیشه از اینکه سرش فریاد زدم
شرمنده سر به زیر میاندازم و پوزش میخواهم
اخر میدانم
او هیچ چیز را بد ننوشته
این ما هستیم که بد تعبیرش میکنیم