تاریخ : چهارشنبه 92/2/25 | 10:32 عصر | نویسنده : shahab.shahabi

چه قفسی ساخته برایم یاد تو

تو مرا آزاد می کنی و من هر دم

پر می گیرم دوباره در آسمان تو

مرغ شب شده ام به عشق ظهور روی ماه تو

هر دم سیاهتر می شوم تا بیشتر بدرخشد آسمان تو

روز که می شود آرام نمی گیرد دلم

می رود خانه خورشید می گیرد سراغ تو

شنیده ام شب به سر نمی رسد هیچگاه

پایان ندارد درخشش مهتاب تو

از بس که می درخشی تا صبح

روشن می شود هوا به عشق آفتاب تو

من همان گوشه ها در هیاهوی شبت ماندگار شده ام

نشسته ام تا ابد چشم در راه تو

آرزو می کنم باران نبارد هیچوقت

تا بدرخشد همیشه  نور چشمان تو

اللهم عجل لولیک الفرج




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری