سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 92/3/10 | 1:42 عصر | نویسنده : shahab.shahabi

پنجره ها را باز کرده ام


عطر آسمان به خانه بیاید


می گویند ستاره ها این شب ها می نشینند پای حرف های فرشتگان


می گویند


این روز ها


راز دارند


سینه آسمان هر دم


 پر از غوغا می شود از سنگینی بار اسرار الهی


دلش را تاب می رود


مست می شود و دیوانه وار می غرد و می سوزد


چشمانش آب می افتد


و در آرامش بهار زمین


غمگین می شود و اشک می ریزد


هر روز تکرار می شود


این جنون آسمان


این غوغا


این دلشکستگی


این بارش


کسی باور نمی کند اما


ثانیه ها هر لحظه به عشق تو


مأمور اجابت می شوند


و به حرمت نام تو


به حرمت معجزه میلاد تو


در خانه ای که ابراهیم یار الهی شد


و اسماعیل بندگی را در عاشقی به کمال رساند


به بهانه لحظه ای اندیشیدن


لحظه ای نیایش


گناه را از نیمه راه رسیدن به آخرت


از دوش لحظه ها بر می دارند


و خداوند می بخشد بی دریغ


دلم می داند


پای تو در میان است برای نزول این همه خوشبختی


که بی اندازه بزرگی و در واژه نمی گنجی


می دانم


روزگار به عشق آمدن یکی چون تو باز ادامه دارد


و می چرخد روز وشب به دور خویش


تا تو را یک لحظه و یک جا دوباره پیدا کند


وگرنه آن شب که محراب خونین شد بعد از سجده تو


زمانه ای که به عشق تو پا بر جا بود، به آخر می رسد


و تمام می شد قصه امید آدم


پنجره ها را باز کرده ام


که او بیاید


دستی به دل ابر ها بکشد




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری