دوباره آغاز می شوم سطر به سطر با نام تو
می بینی که چون زمین هر لحظه می چرخم به دور خود؟
می بینی هنوز خاکی ام مثل همان روز اول که آدم راهی زمین شد؟
می بینی هنوز به آن نقطه هبوط که می رسم ناخواسته می ایستم؟
اینجا بوی بهشت می آید
بوی عشق
بوی سیب
تو را حس می کنم اینجا
ولی نمی دانم چرا نمی بینمت
نمی دانم تو را در فراسوی کدام لحظه
در کدام پس کوچه این عمر گم کردم؟
نمی دانم چه شد که دیگر قلبم خانه ات نشد؟
نمی دانم چرا از تو دور می شوم هر لحظه
و شاید تو دور می شوی از نحوست این همه بد
بدی با تو سازگاری ندارد
می بینم گناه را
که خروشان به آتشم می کشد
می سوزم
خاکستر می شوم
اما نمی میرم اسیر زخم این آتش
انگار قرار است تا ابد به جرم گناهی که حتی یادم نمی آید بسوزم
دست و پایم در خار شرارت پینه بسته
می بینی چقدر اسیرم؟
هر شب زیر نور ماه
تو را در بیکران آسمان خیال می کنم
می بینمت
اشک چشمانت
از هلال ماه می چکد
سر می خورد
و روی سجاده سبز امیدم می ریزد
آه از اشک چشمانت
می دانم که خدای عاشقی دارم
هر چقدر سخت تر شود
از همیشه بیشتر دوستت دارم
می نشینم آنقدر زیر سقف دلت
تا خاموشی و سکوت
بعد تو حاکم دنیای من شود
سیبی را که فریبم داد با اشک می شویم
می گذارم همان جا
که مرا از تو جدا کرد
هر روز سر می زنم به این نقطه
تا دیگر سیب نباشد
تا جای سیب
جای عشق تو باشد
می دانم که تو هم سر می زنی به اینجا
جای ژاله اشک هایت روی گونه سیب هر روز پیداست
همراه بی نشان من
کی این سیب سرخ را به شاخه باز می گردانی؟
.: Weblog Themes By Pichak :.