سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 92/3/16 | 11:14 صبح | نویسنده : shahab.shahabi

صدای پای تو بغض لحظه را می شکند دوباره


چقدر این لحظه ها


این شوق و ذوق


این چشم به راهی


این انتظار


تکراریست

 

نمی دانم شاید رسم دلم شده


که این آخر هفته ها گوشهایش را بیشتر به آسمان نزدیک کند


صدای پای تو را بشنود


صدای نفس های تو را


صدای محکم هی هی تو را بر اسب سفیدت


و باور کند که تو در راهی

 

هر روز که می گذرد و تو نمی آِیی


حس می کنم غصه ای بزرگتر و بی اندازه تر در دل داری


شاید همه درون من ابرهای مقابل حضور توأند


شاید این منم که نمی گذارم خورشید وجود تو سر از پشت ابر ها بیرون کند


 

نمی دانم شاید به خرافه رفته ام راه را


شاید بی جهت چشم به راه خورشیدم


بی جهت عمریست که زاویه نگاه آفتاب را می پایم


شاید تو همین جایی


و صدای نفس هایت


از جایی نزدیک تر از ظهورگاهت در دم ثانیه پیچیده

 

شاید اگر


صدای پیاپی تپیدن و شکستن قلب تو را


صدای اقتدای دنیا به نماز شب تو را


این چنین آشکار می شنوم


خیال نباشد

 

شاید تو دور نباشی این همه از من


که تا جمعه نیاید یادم برود آمدنت


 را انتظار بکشم


شاید تو می بینی من کجا ایستاده ام


و دیر به دیر یاد تو می افتم


می بینی مشغولم


و خود را به عبادت مشغول کرده ای


تا کار های بی شمار دلم تمام شود

 

شاید دیده ای که یک لحظه هم منتظر نبوده ام


و بند نوشتن این شعر های بی قافیه شده ام


شاید


انتظار من


همین کاغذ است


که تو می خوانی


و پایانش می دهی جمعه تا جمعه


و آرامم می کنی


تا خاطرت آشفته یار بیماری چون من نباشد

 

شاید یار تو نبوده ام


شاید مثل خورشیدی که یک عمر برای تو می سوزد نسوخته ام


شاید مثل ابر های غروب های آدینه های عشق هرگز برای تو گریه نکرده ام


شاید خودم دیوار به دیوار برای تو سد می سازم که نیامدنت دشوار شده


شاید این دل ها که گاه شیشه ای اند و گاه پر از خرده سنگ


مسیر قدم های تو را این چنین صعب العبور ساخته


دیر آمدن تو هزار ایراد وارد می سازد به دلم


و بخت بد که جای انکار ندارد این همه ضعف


کاش تو این دل را دریا می کردی


پاک


آبی


و ساده




 

 




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری