تاریخ : دوشنبه 92/3/20 | 11:19 صبح | نویسنده : aynaz.tanha
دخترک در میان نیزارها
در میان خون و صدای توپ
حرکت میکرد
به دنبال
خویش کیف را حمل میکرد و انگاه
هر بار بر اثر صدای تیر
خم میشد و سرش را میگرفت
او امده بود
تا کمک کند به مجروحین جنگ
روزی که دفعه اخر او را دیدند
شاد و سرزنده تر از همیشه بود
میگفتند
خوابی دیده
و بعد تازه فهمیدند
تعبیرش
این شد
که در حین
جنگ در لحظه ای که به رزمنده ها کمک میکرد
در حین برگشت زخمی شد
و همانجا
با
رزمنده های
دیگر
به اسمان
سفر کرد
حال همه او را
رزمنده میدانند
ولی
گاهی
این رزمنده ها
که همجنس من هستند
زودتر فراموش میشوند
تا
انانی که مرد هستند
.: Weblog Themes By Pichak :.