تاریخ : سه شنبه 92/3/21 | 11:4 صبح | نویسنده : shahab.shahabi
باد محکم وزید
آنقدر قدرت داشت که تمام لباس هایش را به هم بریزد
و موهایش را از زیر روسری در رقص خویش پریشان کند
کمی خجالت کشید و عجولانه خواست خود را مرتب کند
ولی حسی کم کم گذاشت باور کند این گونه زیباتر است
و به دلش که نه می گفت القا کرد که زیبا زندگی کردن را بپذیرد
اینگونه آسوده تر است
حالی به خود گفت این جا کسی او را نمی شناسد که خجالت بکشد
صدایش بلندتر شد
خنده هایش در گوش غریبه ها پیچید
نمی دانست چه می کند
درونش شاد بود
در یک شهر غریبه
در شهری که آشنا نداشت
داشت مزه خوشبختی را تا انتهای پیمانه می چشید
آفتاب که به اوج می رسید
صدایی آشنا به گوشش رسید
همان صدا بود که از اول دلگیر شد و او سعی کرد متقاعدش کند
بانگ آشنا لحظه به لحظه بلندتر او را می خواند
و تنش را به لرزه می انداخت
قدیمی ترین آشنایش
او را در این غریبانگی ها دیده بود
روسری اش را جلو کشید
شرم داشت برگردد و به صدا لبیک بگوید
آنکه آسودگی اش را خواسته بود می گفت بی اعتنا بگذرد
ولی دلش قرار نمی گرفت
زندگی خود را سالها مدیون این آشنا بود
دوباره که صدایش زد
اشک از چشمانش سر خورد
حی علی الصلاه
قدم هایش را که به سوی مسجد کج کرد
صدایی که دستش را گرفت و بلندش کرد
صدایی که شیرینی خنده هایش را تقدیس می کرد
و صورت دلربایش را در میان موج موهایش می ستود
دلگیر و ضعیف تر می شد
نمی خواست او برود و از هم جدا شوند
و او هرگز باور نمی کرد
با شیطان همقدم شده باشد
با او قدم به قدم در گناه غرق شده بود
صدای بلند خنده هایش
تاب موهایش
و آزادی بی مهابایش
کم کم داشت همه خوب بودن هایش را در یک روز دو دستی تقدیم یک وعده فریب می کرد
حس می کرد بدترین روز زندگی را از سر گذرانده
مشتی آب به صورتش پاشید
دلش آرام نمی گرفت
آنقدر شرمسار بود
که دلش می خواست ذره ذره با اشک هایش آب شود
وقتی که سجاده باز کرد
حس کرد خداوند آرام اشک هایش را پاک می کند
و دلش را آرام می کند
توبه کرد
پناه برد به او از شر شیطانی که گناه را آسان جلوه می داد
و خداوند را به دست او آزرده خاطر ساخته بود
سجده طولانی تر کرد
و اشک هایش را در خلوتی محزون به او بخشید
دلش نمی گذاشت به سادگی از گناهی که مرتکب شده بود بگذرد
که قدم گذاشتن در این صبح اشتباه ساده نبود
اگر از صدای دعوت حق هم می گذشت یک روز زنده بودن را بی جهت تباه کرده بود
***
هرگز نگوییم خداوند بخشنده است و بی استغفار از گناهی رد نشویم
صدای مرموز ابلیس است که می خواهد فرصت توبه را از دل بگیرد و فرصت با خدا نشستن را کوتاهتر کند
.: Weblog Themes By Pichak :.