تاریخ : جمعه 92/3/24 | 9:11 عصر | نویسنده : shahab.shahabi
دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود.
جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت
دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است
اشک سرخ می بارد به خود می گویم :
" آقایم باز هم نیامد....."
درست جمعه ها ،
وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت مثل لاله ای
که زیر پا لگد شود چروکیده و رنجیده می شود
با خود می گویم ایت درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که
** او خواهد آمد **
و آنگاه از دیدگانم قطره ای اشک می چکد
و از سوزان ترین پرده اندوهم می گویم :
مهدی جان درست که من بدم و لایق تو نیستم امّا...
yaas
.: Weblog Themes By Pichak :.