تاریخ : پنج شنبه 92/5/3 | 8:40 عصر | نویسنده : nargesss

به شورش برخاسته اند ابرها

باز خورشید را صف به صف استتار کرده اند

باز خلق صبح تنگ است

بی دلیل هم نیست

دل که دروغ نمی خواهد

خورشید تنها یکیست

متعال و زیبا

آن هم فقط تویی مولا

این آسمان از آن توست

از آن آفتاب تو

ببین در غیاب تو

رمق ندارد برای زندگی

رو ترش می کند

آبی نمی شود به سادگی

اما غروب هنگام چگونه جانفشانی می کند

سرخ می شود

زرد می شود

از لای ابرها

دست بر زمین می کشد

پاک می کند چشمان خاک را

انگار که قرار است تحویل شود دنیا

تحویل

به قدرت تو

به پشتیبانی فاطمه

ملتمس دعا می شود شباهنگام

از زمین

که قرار است روزگاری سینه اش شود جای پای تو

آرام می بوسد صورت ماه خاک را

و ماندگار می شود تا سحر در آغوش زمین

می خرامد میان زمزمه لبهایی که تو را می خواهند

و اشک  ها را بر می دارد از زلال چشم هایی که دل به آمدنت خوش دارند

تا صبح نشود

تا مطهر نشود گوش هایش به تکبیر تو

نمی رود بالا

خاکی خاکی باز می گردد آسمان

می رود

با دست پر

با عطر تسبیح تو

با بانگ تکبیر تو

با صدای دل هایی که به حرمت و به انتظار تو شکسته اند

دستانش پر از عطر باران و رازند

چشمانش به صورت خداست

خدایا کی طلوع آن صبح صادق می رسد

بگو چند دل شکسته لازم داری

بگو کی خورشید را به آسمانش باز می گردانی




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری