بیا باز دنیا را به شگفت وابگذار
مثل لحظه تولدت
که کعبه مولودگاه تو شد
مثل لحظه ای که درهای خیبر را گشودی
مثل لحظه ای که در بستر رسول خدا
مرگ را به بازی گرفتی
و مردان یاغی شمشیر به دست عرب را
دست خالی رماندی
مثل لحظه ای که فاطمه را غریبانه به خاک سپردی
مثل لحظه ای
که اشک هایت را از صورت ماه پوشاندی
مثل لحظه هایی
که خواستی تنهای تنها بمانی با تنهایی
و هیچکس را برای تسکین دردت نخواستی
حال در این غریبانه لحظه های نخلستان
در این سوگواری بی امان شب
در این لحظه ها
که آبستن
مرگند
و تو خوب به دردشان آگاهی
بیا معجزه را کامل کن
باز هم اعتنا نکن
به لحظه هایی
که دردمندانه تقلا می کنند
از پیش رفتن پس بکشند
اما توانشان نیست
و از این تقدیر خویش دردمندند
برو خواب قاتل را بر هم بزن
و برای آخرین بار خاک را شریک نفس های حیدری ات کن
تو که از کعبه زاده شده ای
باز هم لایق به عرش رفتن از خانه خدایی
برو سر به سجده بسپار
در محرابی که آکنده است از عطر یاس
و پر است از لحظه های انتظار حزن انگیز فاطمه
شمشیری را که آغشته است به زهر
با جان بپذیر با فرق سر
قرار است کوچ کنی
از روزگار بی زهرا
نترس
از بی کسی های زینب که تا آخر زندگی پشتش را به درد خم خواهد کرد
برو
با این که با رفتن تو ستون دنیا را خواهد شکست
و بعد تو هیچکس نخواهد توانست
زندگی را تحت سلطه عدل بگیرد
برو با این که سجاده خونینت
خاطره تلخ محراب خواهد شد
و آدمی تازه خواهد فهمید
به حرمت توست که جهان جاریست
به حرمت توست که مقدر می شوند تقدیر ها
برو معجزه کن باز
دنیا باور نمی کند اسطوره وار نرفتنت را ...
.: Weblog Themes By Pichak :.