امشب ماه به وصل ماه می رسد
یکی ماه چون آینه با صورت کبود
یکی ماه سر شکسته، خونین دل و خونین روی
دیدار عجیبیست
در شب تقسیم قسمت
علی باز به زهرا می رسد
در شبی که یادآوری می شوند زجرها
در شبی که سینه علی را دوباره تا بی نهایت می فشارند دردها
در شب دلتنگی های علی
در شب چشمان غم دار علی
در شب مرور خاطرات ماه و میخ در
تو دنبال بهانه ای
برای بخشیدن
درهای آسمان را گشوده ای
و ملائک را راهی خانه ها نموده ای
برایت فرقی ندارد خوب یا بد
می خواهی کوله بار رنج های آدم را از شانه هایش جدا کنی
آمده ای دست همه را میان دستانت بگیری
و دستانت آنقدر بی اندازه گرم و بزرگ است
که دلخوشم
به قصه های دل
به روزه هایی که سیاهی ها را شستند از تن آدم و ...
شاید به حرمت این وصال
شاید به حرمت اشک های زینب
شاید به حرمت دل های شکسته یتیمان چشم به راه
شاید به حرمت نگاه خیس باران
زمین دوباره از عطر یاس جان فاطمه آکنده شود
شاید بیاید مولای خسته مان
با طلوع فردا
شاید لایق یاری اش شویم...
.: Weblog Themes By Pichak :.