سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 92/7/24 | 12:56 عصر | نویسنده : nargesss

چنان گرم است دلت

که انگار محبوس شده ای در آغوش خدا

انگار که تمام فاصله ها را بی آنکه بویی ببری

آنگاه که دلت خونین بود

از سوز دعای حسین و عصمتش

آنگاه که درگیر خویش بودی و  تکرار مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ؟

آنگاه که شکستی و فهمیدی چه اندازه از عشق و حقیقت دوری

یکی آرام ربود

و آرامشی ناب را ارزانی ایمانت ساخت

از تو اشک بود و از او نظر

از تو التماس و از او اجابت

و شاید خداوند هم همپای دلت اشک می ریخت

همپای تو که

آمده بودی

بر تن خویش بنوازی سنگ خود شکستن را

و نفست را در حریم عاشقانه اش به قربانگاه بکشانی

همپای تو که

دلت یک تاریخ حسرت آدم بودن و ابراهیم شدن و به ذبح رفتن و قهرمانانه بازگشتن را آرزو کرده بود

همپای تو که

سجده هایت عطر وارستگی گرفته بودند و

تمنای توبه در به خاک نشستن و زانو سست کردنت جان می گرفت و می شکفت و

باز از بزرگی او و از کاستی خویش می هراسید و زمان می طلبید..

همپای تو که

دست دلت به آخرین نقطه آسمانش رسیده بود

و بی او محال بود به زمین بازگشتن را بار دیگر بخواهد...

و خود در این معاملت

در این لحظه ها

که دستانت خالی خالیست و تنها دلت امیدوار

ضامن جانت می شود

و بیرونت می کشد از ورطه سیاهی ها

با دست خویش

و به یکباره عطر جان می گیری

فتبارک الله معجزه بخشیدن شدنت

زیارتت قبول

شریک آه حسین شدن به کامت شیرین

این چنین پاک شدنت مبارک

           ***

آنگاه که به عرفان رسیدی

و مست لحظه های نابش شدی

آرام برو از راهی که حسین رفته است

که راه عشق سوی عاشوراست

اشک هایت را نگهدار

برای آرام کردن آتش خیمه ها

دلت را آماده کن

برای همه عمر شریک بودن در غم آرام ناپذیر فاطمه

و چشمانت را روشن کن

برای دیدن وارث قیام عاشورا

حسینی شو

و عباس وار آذین ببند

برای بر دوش کشیدن علم او

و نگذار بعد از این عشق تنها بماند

 

 و .....




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری