موجهای خروشان دریا
اینجا ناخدا خواهی شد
در دریای
متلاطم
اما
میدانی
در دریای ارام هرگز
دریانورد نخواهی شد
این هست
رسم زندگی
ناخدا
حواست کجاست
زندگی هم مثل دریاست
اگر خروشان نبود
هرگز ناخدای
قهار زندگیت نمیشدی
بوسه میزنیم
بر لبان همدیگر
اما خیالی
دست همدیگر را میگیریم
اما خیالی
اغوشمان به سوی هم باز میشود
اما خیالی
اینجا
نسل من
نسل خیالبافیست
اما من
از این خیالها خسته ام
دلم رسیدن حقیقی میخواهد
حاضری مرا
حقیقی ببوسی
در اغوش بگیری
و دستانم را در دستانت قفل کنی
نگذاری احساساتم پرپر شود
عشق زیباست
با هوس اشتباهش
نگیریم
اما
همیشه
با هوس
اشتباه
گرفته
میشود
بزرگ شدم
دیگر
اشک نمیریزم
تنها
نگاه میکنم
بی انکه
حرفی بزنم
شبها
چه تلخ میگذرد
وقتی
تا صبح بیدارم
و تنها
به سقف
اتاقم
نگاه میکنم
گلهای همیشه بهار را نمیشناسم
اما گلهای بابونه را چرا
گلهای تنگ خیالم را نمیشناسم
اما گلهای باغچه دل را میشناسم
بگذار بگویند
بی رحم هستم
اما
کسی جلوی با رحم بودن
شما را نگرفته
اگر بارحم هستید
به من
نیز بیاموزید
عشق را
وصف کنید
اما
نه
هرگز با
واژ] عشق
را نمیشود
وصف
کرد
تنها
باید
دچارش شوی تا بدانی عشق چیست
معنایش را
نمیتوان نه
در کتاب و نه در شعر خواند
گاهی حس میکنم تنها هستم
گاهی انقدر کنارم پر از ادم میشود
که نه انها مرا میفهمند
و نه من
انها را میفهمم
کاش این ادمها
کمی
بفهمند
میخواهم
در سکوت باشم
تا ارام بمانم
دلت محکم تو دستات بگیر ادمهای اینجا
به رسم
همیشگی عمل میکنند
لبخند میزنند
و با لبخند
از پشت بهت
خنجر میزنند
.: Weblog Themes By Pichak :.