سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 91/12/9 | 1:4 عصر | نویسنده : nargesss


به آخر کار رسیدیم

جمعه نزدیک است آقا

دیشب شب ماه و جمکران بود

ما ولی اینجا

دور از شما

به دعا نشسته بودیم

می دانم هر جا که نام عباس باشد

مولایمان با چشم خیس خودش را می رساند و

شریک راز و نیاز مردم می شود

مطمئنم تو پیش ما هم بودی..

اگر نبودی مگر دل آرام می شد با آن همه بغض؟

اما

نمی دانم نذر صلواتمان پذیرفته شد یا نه

نمی دانم به آسمان رسید صدایمان یا نه

اما آقا..

آقا با تمام وجود خواستمت

با عجز و التماس

همانگونه که گفته اند حاجت بخواهی می دهند

رو به درگاهتان نشستم

وضو بود، عشق بود، التماس بود

ولی

تو به بزرگواریت ببخش آقا

دل پر گناه من لایق صدا زدن نام شما نبود...

نرگس زهرا می دانم که تو

نگاه نمی کنی به جنس صدای آدم ها

تو صبور و بخشنده ای

اهل اجابت و شفا دهنده ای..

دو روز مانده فقط

آسمان هم این بار آفتابی است

بگو می آیی آرام دلم

 




تاریخ : چهارشنبه 91/12/9 | 10:31 صبح | نویسنده : nargesss


چقدر بزرگی مولا

کعبه دل شکسته ها شده ای

از بس شفیق و مهربانی

این چنین جسور و بی پروا شده ام

من نرگسم

حقیر ترین بنده خدا

با یک دنیا نماز صبح قضا

بی یک نماز عاشقانه ادا

 از همه عالم و آدم

فقط تو را می خواهم

تو قبله گاه نجات منی

صبح و شب آرزو می کنم

ذره ای از خاک زیر پای تو

هستی بخش جان من شود

آقا نیایی تا همیشه گریه می کنم

بی تو با این همه عمر

کوچک کوچکم آقا

گم می شوم

حتی در کوچه بن بست دل خودم





تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 7:37 عصر | نویسنده : nargesss


مولای مهربانم سلام..

بعد از عرض ارادت..

خواستم چیزی بگویم..

راستش با اجازه رقیه جان ..

دیشب برایتان نقاشی کشیدم..

یک ماه کشیدم و یک آسمان ابر سیاه

یک دل تنگ و خط خطی

یک جفت چشم خیس و منتظر ...

اما...

 طاقت ماه را نیاوردم آقا ..

خطش زدم

تا سیاه شود روی زمین

من این ماه را نمی خواهم

نور کذایی مهتاب را نمی خواهم

ماه و مهتاب شمایید مولا..

تمام این روز ها، این آسمان و زمین فدای قدم های شما

امشب هم شب شماست..

مثل تمام شب هایی که بودی و نیامدی..

اما..

امشب ..

عطر دعای توسل پیچیده در قلب زمین..

دوباره دست به دامانت می زنیم..

باز می گوییم: اللهم عجل لولیک الفرج

وقتش کی می شود آقا؟

زمین بی قرار شماست

ظهور کن ناجی دنیا

 




تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 7:25 عصر | نویسنده : nargesss

می گوییم بیا

ولیکن تو خوبتر از نفس ما می دانی

که دل ها آماده نیست

همه خسته اند

آنقدر خسته که زورشان می آید ..

حتی بگویند مهدی بیا

ترجیح می دهند همین گونه خاموش بمانند و بسوزند و بسازند

تا دل ها لزوم آمدنت را احساس کنند..

چه واویلا شود دنیا..

همین هم تحمل کردنی نیست..

تقدیر عجب لالایی ای خواندی تو در گوش آدم ها

به جای چشم ها

دل ها را خواب برد

کسی به فکر بیداری نیست

عجب خواب شیرینیست غفلت...

کی بیدار می شوی دنیا؟؟؟


 




تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 11:35 صبح | نویسنده : aynaz.tanha

بنوازید

اینجا من تنها نشسته ام بنوازید گروه ارکست بنوازید

میخواهم از غمهایم بگویید

از عشقی پاک و بی ریا

بنوازید بگذارید ادمها هر طور دوست داردن نگاهم کنند شما بنوازید

میخواهم با صدای بلند فریاد بزنم بنوازید

شاید این بغض در گلو بشکند

شاید این نگاه کور من دست از اشکک ریختن بردارد

دیگر اشک برای چه میریزید چشمانم

اگر برای عشق پاکم هست

اینقدر نبارید

خسته شدم از سرخی چشمانم

میخواهم بخندم

به عشقم بخندم

و بگویم دوستت دارم

و باز بگویم دوستت دارم

بنوازید اهنگ دوست داشتنم را

اهنگ عشق پاکم را




تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 11:30 صبح | نویسنده : aynaz.tanha
فریاد زد و گفت عشق چیست
ارام لبخندی زدم و گفتم
ان پروانه میبینی که دور چراغ می گردد او عاشق یک چراغ شیشه ای هست که هرگز او را تعالی نمیبخشد
حال ان یکی پروانه که شمع را انتخاب کرده نگاه کن میبینی چگونه میسوزد اما باز هم میچرخد به دور شمع و میبینی شمع هم برای پروانه اشک می ریزد این دو عاشق و معشوق حقیقی هستند که با مرگ هم میمیرند
و ان عاشق و معشوقی که اول گفتم هرگز به وصال نمی رسند تنها به سراب می رسند



تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 11:29 صبح | نویسنده : aynaz.tanha
شلوغ ترین لحظه ان زمان هست که کلی ادم کنارت هستند ولی وقتی بهشان نیاز داری تنها تعداد محدودی کنارت هستند یا اصلا کسی نیست
در این مواقع میفهمی انها که هر روز در حال تعریف و تمجید هستند تا وقتی باب میلشان عمل کنی دوستت دارند اما تا بخواهی خودت باشی حتی نگاهت هم نمیکنند



تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 11:28 صبح | نویسنده : aynaz.tanha
شاید خوندن لیلی و مجنون قشنگ باشه
شاید نوشتنش برای کسی قشنگ باشه
اما قشنگتر اونجاست که وقتی عاشق شدی
اول داستان خودت تعریف کنی
بعد بری سر خوندن لیلی و مجنون
اخه اونوقت که این شعرهات میتونه معنا پیدا کنه
وقتی همینطوری برای کسی بخونی
شاید خوابش ببره اما هرگز نمیفهمه دوستش داری یا نداری
ولی اگه از اشکهای شبانه ات یا از دل نگرانیهات حرف بزنی
اونوقت میفهمه اونی که دوستش داری چرا براش
میخونی شعرهای لیلی و مجنون
اما خیلیها فقط بلدن لالایی بخون برای خواب کردن دیگران
وقتی موقع خودشون میرسه حتی نمیدونن چجوری
باید از احساسشون بگن
اونوقت که هر حرفی به اونی که دوستش دارن میزنن و طرف مقابل
تنها میگه چقدر قشنگه حرصشون میگیره
ولی وقتی تا حالا نگفتی دوستت دارم اونم از ته دلت
اونقت توقع
نداشته باش
کسی که دوستش داری
بگه بهت دوستت دارم
هر وقت غرورت کمی خم کردی و حرف دلت زدی
اونوقت میتونی براش لیلیو مجنون بخونی
نه وقتی هیچ حرفی بهش نزده باشی



تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 11:26 صبح | نویسنده : aynaz.tanha
تازگیها به هیچکس لبخند نمیزنم
تا مبادا دل بدهد به لبخندم
تازگیها نامی را بر زبان نمیاورم
تا کسی را عذاب دهم
تازگیها من و سکوت مهمان همیشگی هم هستیم
تزگیها من و ب قراریهای شبانه مهمان هم هستیم
تازگیها لبخند مهمان لبانم اما نگاهم بی هیچ لبخندی هست



تاریخ : سه شنبه 91/12/8 | 11:26 صبح | نویسنده : aynaz.tanha
ارامش من تنها در لحظه مرگ من میسر میشود
ارامش من تنها وقتی قلبم را از سینه دربیاورم میسر میشود
ارامش من تنها در هق هق شبانه ام میسر میشود
در اغوشی که سرد هست اما حداقل ترکم نمیکند اری اغوش خودم
اشکهایم را دستان لرزان خودم پاک میکند
تا ابدیت من تنها خواهم ماند اخر خدا در حین خلقتم فراموش کرد برای نیمه گمشده خلق کند
فراموش کرد من چگونه قرار هست درد بکشم
اهای شما دو نفره هایی که قدر لحظات با هم بودن نمیدونید
حالا که خدا شما برای هم افرید
چرا کنار هم قرار نمیگیرد
اهای شما دو نفره ها خیلی خوش بحالتون اینجوری هم دارید که وقتی رازی دارید که پر از درد هست بهم بگید اشکهای هم پاک کنید
هم بغل کنید به هم بگید چرا ناراحتی مگه من مردم
اما من هیچکس را ندارم که اینگونه با من سخن بگوید اخر خدا یادش رفت مرا جفت بیافریند تا در لحظات پر دردم کسی کنارم باشد



  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری