یک قدم مانده به صبح

شاید فردا آن روز زیبایی باشد که به وصال می رسیم

چه دلشوره دارد دنیا

بغض باز قلب زمین را می فشارد

زمین حق داری از غصه به سوی فنا بروی

جور حضور آدم ها

تو را لایق لمس او نمی کند.

منتظران عاشق وصال ..

در جایی از همین سرزمین

که خستگان نشسته اند

 هر روز زنان آبادی

موقع اذان  صبح

جارو به دست می گیرند..

کوچه ها را آب پاشی می کنند و از غبار می زدایند

تا پاک باشد دل زمین

برای آمدن مولا

آقا ببین

عمریست که خیلی ها

عاشقانه به راهت نشسته اند

بند جمعه ها نشده اند

هر روز برایشان مثل جمعه ها روز حاجت و مقدس است

تو بیا ای جان دل ها

تا حاجت روا شویم

تو که می بخشی عیب ها را

ما را بپذیر

با همین دل ها که فقط دوستت دارد و لایق نیست

جاذبه سیب، آدم را به زمین زد 

و جاذبه زمین سیب را.

فرقی نمی کند

سقوط

سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست

یک حرف دیگر مانده

و تو باید بدانی...

دنیا با دست آدم ها به آخر نمی رسد

شاید روزی بهترین دوست دشمنم شود

یا ستمگری پا بر دلم بگذارد و در خیال خود مغلوبم سازد

اما

کسی دل شکسته می شود 

که آفتاب پشت ابر را باور ندارد

نه من که امیدم به علی و یا علی گفتن هاست

من همیشه قدرتمندم

چون خدایی دارم که همیشه با من خواهد ماند

دوست دارم بدانی که چقدر امیدوارم و چه میزان آرام و خوشبخت

نگران من نباش

من زیر آسمانی زندگی می کنم که خالقش بی همتاست

خدایا یه بنده غرغرو داری

که خیلی دوست داره

عادتشه زبون درازی کنه

راضی نباشه

ناشکری کنه

ولی اول و آخر میدونه

تو همه کس و همه چیزشی

هوا نرم و مخملی شده

خدایا من می دونم چیزی که تو خیال من لطافت هواست

آغوش نرم ومهربون تویه که به روی خلایق باز بازه

خدایا تو رو نفس می کشم

چه عطر بهاری میده دنیا

خدایا دستامو محکم بگیر تو دستت

وقت اشتباهم منو به حال خودم نذار

کودک درون من هنوز سر به هواست

گاهی عمداً دلش می خواد اشتباه کنه

شلوغ کاری کنه

بچه خوبی نباشه و

تو دعواش کنی

تا ببینه همیشه حواست بهش هست یا نه؟

خدای من

من یه بنده بی کسم که فقط به خاطر داشتن تو خوشبختم

بشکن سبوی باده را

مستانه شو مستانه شو

در شهر مولای مهربانیها

مست نگاه میکند

به این مردم

نمیدانم در چشمان این مردم چه دیده

که نه تنهایشان میگذارد و نه کنارشان می ماند

کاش این مولای مهربانی

دستم را بگیرد

دست این

دخترک گناه کاری که

هر بار فریاد زد خدا

اما گاهی به غیر خدا چشم داشت

فریاد زد

خدا اما باز ته دلش ارام نبود

مولای مهربان دستم را بگیر

تا بلند شوم و وقتی خدا نامش را میاورم

واقعا نگاهم به خدا باشد

نه غیر خدا

دلم گرفته دنیا

کسی پیدا نمیشه بگه کی تموم میشه

کی راحت میشم

از دوری

از دل تنگی

خیلی خسته ام

حس پیر زنی دارم

که هر روز منتظر مرگش هست

در اوج تنهایی نشسته ام به اخرین

شمع می نرگم

هر شب برای تو شمعی میسوزانم

شاید بیایی

اما نمیدانم

اصلا حواست به من هست یا نه

نمیدانم به کدامین گناه مجازاتم میکنی

حتی بی تو بودن برایم دردناک شده

اما کسی کنارم هست که

میتوانم با او از تمام دردهایم سخن بگویم

و او مرا ارام میکند

شکر خدای من

تو که به زیبایی اسمانها و زمین را افریدی

کهکشانها را افریدی

موجوداتی زیبا و خارق العاده افریدی

این هستی تمامش در دست قدرت توست

با اینکه ناشکری بنده هایت را میبینی باز بهشان محبت میکنی

شکر خدای مهربان

بخاطر اینکه

تنها حامی ما انسانها هستی

هر کس به تو متوسل شود

همیشه رستگار هست و انکه به غیر تو متوسل شود هرگز به رستگاری نمی رسد

شکرت بخاطر داده ها و نداده هایت

دادهایت پر از خوبی و ندادههایت پر از حکمت

بینشی ارزانی ده به ما بندگانت

تا وقتی هر چیزی که به صلاحمان نیست و تو ان را نمیخواهی به ما بدهی به زور نخواهیم بدست بیاوریم و ناشکزپریت را نکنیم

خداوندا

همیشه مراقب اندیشه و اعمال و رفتارمان باش تا غیر از راه راستی به راهی دیگر نرویم

بخوانید

سرود عشق را

این سرود را با صدای بلند بخوانید

اخر عشق انقدر زیباست

که هر کسی قادر به درک مفهوم زیبای عشق نیست

در روزگار عشق

عاشق بشو

عاشق خالقی مهربان

که در تک تک لحظات در کنارت و همراهت هست