زمانه حراج شده
حراج به احساس
حراج به عشق
حراج به شخصیت
نمیدانم
این حراجها دردناک هست
یا حراج به تن دردناک
اما انقدرها حراج تن دردناک نیست بلکه حراج افکار و عقاید و احساسات انسانیست که دردناکتر هست
اخر اینگونه انسانیتمان را نابود میکنیم
حواسمان باشد
ارزان نیستیم و میزان ارزش و قیمتمان به خودمان بستگی دارد
غبار را پس بزن از پیش چشمان دلت
مسیر زندگی طولانیست و پر پیچ و خم به نظر می رسند جاده ها
اما..
از چه می ترسی بزرگمرد؟؟
خدای مهربانت این جاده را آن چنان آینه کاری کرده ..
که گذشته بدرخشد و همیشه امیدت باشد..
بجنبی به خود تا همیشه فرصت هست
و این گذشته که تلخ به نظر می رسد..
مثل درختی به بار می نشاند آینده ات را..
نامش را هر چه که هست ..
خوب و بد..
تجربه می گذاریم
نه سیاه و مبهم نیستند جاده ها
افکارت خسته اند
تکانی به اندیشه هایت بده
خدا نزدیک است به تو
به گرمی دست قلبت را می فشارد..
باور کن تمام زندگی معجزه است...
صدای پای بهار نشسته در گوش زندگی
صدای استخوان شکستن طبیعت در تجلی تازه شدن کم کم بلند تر شده است...
عمری شد..
52 جمعه غریبانه دیگر هم گذشت
25 بهار است که جمعه ها را می شمارم
امسال هم نیامدی
رسیده کارد به استخوان دل!
نخند به بیراهه های دلم مولای سبز پوش
تو فقط بگو
با کدام بهار
ظهور می کنی؟
ترک خورده خواب چشمهایمان!
العطش آقا!
خشکیده درخت امیدمان
پس کی ابرهای انتظار کنار می کشند
هوا بدجور دم کرده
چه سخت نفس می کشد زمین
هر روز انگار پایان دنیاست
شاید این روزها
آن روز آخر است که
این همه طولانی شده
و من از بس آسمان را به جستجوی نور ظهورت
خیره کنکاش کرده ام
چشمانم مات شده و دنیا را تاریک و روشن می بیند
چند جمعه بغض کفایت می کند برای ظهور؟
آقا نکند دیر شود
دیر تر از عمر من و
نبینمت..
آقااگر نیایی با بهار و جمعه ها قهر می کنم
آقا لباس تازه کن!
این شهر عطر حسین را می خواهد بشنود
...
آقا شنیده بودم هر که با یاد تو چشم ببندد،
شب قدم به خواب چشمانش می گذاری
آقای من
دیشب مرد خسته ای به خوابم آمد
که نشناختمش
گم شده بود دست و پای دلم
لعنت بر غفلتم
حتی نتوانستم بایستم مقابلش
مولای من!
آن مرد تکیده تو بودی؟
چه کرده ایم ما با دلت ای ماه پیمبر!
آقا دلم یکپارچه شده آتش و خون
چگونه به چشمان فاطمه نگاه کنیم
در دانه اش در دنیای به این شلوغی تنهاست!
منتظر چه هستی آقا؟
یعنی قرار است بیش از این شرمنده اهل بیت شویم؟
همه ما ادمها در گذشته خود اسیر هستیم
از اینکه تغییر کنیم میهراسیم
کافیست در رفتار و منش و کردارمان تغییری مشاهده کنیم انگاه ترس به سراغمان میاید که دیگران چگونه ما را تفسیر میکنند
اما میدانی گذشته تو مثل پیله ای میماند و وقتی اتفاقی باعث میشود گذشته را بشکافی تا بتوانی پرواز کنی انگاه تبدیل به پروانه ای زیبا میشوی
این مهم هست که کی هستیم
اما مهم نیست گذشته مان کی بودیم
مهم حالمان هست
میشود حال را زیبا افرید تنها با تغییر در نوع نگاهمان به زندگی
میدانی همان کسی که الان هستی
قابل احترام و باارزش و دوست داشتنی هست
همانطور که در گذشته دوست داشتنی و قابل احترام بودی
زندگی همیشه ما ادمها را به پروانه ای زیبا تبدیل میکند
به امید روزی که نگاهمان، رفتارمان و منشمان را طوری تغییر دهیم که زندگیمان تغییر کند
ان هم به زیبایی اخر ما اشرف مخلوقات هستیم
پس میتوانیم تغییر کنیم و اینده ای متفاوت با انچه در گذشته در ذهنمان بود بسازیم
چقدر باید..
شب باشم..
تا تو..
ماه باشی...
وقتی خدا ساکت است..
می توان هر ادعایی را به او نسبت داد...
(ژان پل سارتر)
دلتنگی..
خوشه انگور سیاه است..
لگد کوبش کن
لگد کوبش کن
بگذار ساعتی سر بسته بماند..
مستت می کند اندوه..
در سرزمین من هایبلها و قابیلها به دنبال حوای هم هستندنمیدانم چرا تمامشان به هوای، حوای دیگری
حوای خود را ترک میکنندسخت شده وقتی میبینم وقتی کسی را هابیل میبیندتمام قابیلها کمر به کشتنش میبندند و تمام حوای قابیلها برای تصاحب هابیل تلاش میکننداخر حوای هابیل چه گناهی کرده که اینگونه میکنید
شنیده ام که هر کس با کسی هست میگوید همیشه نگرانم و درونم پر تلاطم
ولی خوب میدانند این شخص مال خودشان نیست ولی اصرار به ماندن دارند
اخر یعنی که چه انکه کنارش به ارامش میرسی اینها نیستند
که همیشه با تو هستند انکه مال توست کنارش دیگر پر تلاطم نیستی و ارام میشوی ارامشی که هیچکس نمیتواند ان را به تو هدیه کند جز یک نفر بگذار تنها باشی اما به یک نفر وفادار بمان انکه لیاقتت را دارد و کنار هم به ارامش میرسید
حتی هیچکس مثل او نمیتواند تو را بفهمد و هیچکس مثل تو نمیتواند او را بفهمد
به تمام همسفران میگویم وقتی همسفر خود را یافتیدتنها بدانید اگر بگذارید برود تنها حسرت میشود بر دلتان تنها بدانید اگر خدا را شکر نکنید که همسفر خود را یافتید و قدر همسفرتان را ندانیداو را از دست میدهید
سراغاز افرینش با عشق اغاز میشود
سراغاز مهر و محبت با عشق اغاز میشود
انها که معنای عشق را نمیدانند
هنوز در کوچه باغ خود خواهی و غرور خود تنهایند
انها که عشق را میشناسند
فارغ از تمام منیتها هستند
.: Weblog Themes By Pichak :.