دنیا را بغل گرفتیم
گفتند امن است و کاری با ما ندارد
خوابمان برد
بیدار شدیم
دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم
میتوان تنها شد...
میتوان زار گریست...
میتوان دوست نداشت...
ودل عاشق آدم ها را زیر پاها له کرد..
میتوان چشمی را...
به هیاهوی جهان خیره گذاشت...
میتوان صدها بار علت غصه دل را فهمید...
میتوان ...
میتوان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود ...
آخرش هم تنها ..میتوان تنها رفت ...
با جهانی همه اندوه و غم و بدبختی...
یادگاری همه جا سردی و تلخی وغرور...
فاتحه ؟
خوب شد رفت...
عجب آدم بد خلقی بود...
ولی ای کودک زیبای دلم آن ور سکه تماشا دارد
"غربت"
ماه بالای سر آبادی است ،
اهل آبادی در خواب.
روی این مهتابی ، خشت غربت را می بویم.
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش ،
ماه تابیده به بشقاب خیار ، به لب کوزه آب.
غوک ها می خوانند.
مرغ حق هم گاهی.
کوه نزدیک من است : پشت افراها ، سنجدها.
و بیابان پیداست.
سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست.
سایه هایی از دور ، مثل تنهایی آب ، مثل آواز خدا پیداست.
نیمه شب با ید باشد.
دب آکبر آن است : دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست ، روز آبی بود.
یاد من باشد فردا ، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ ، طرحی از بزها بردارم،
طرحی از جاروها ، سایه هاشان در آب.
یاد من باشد ، هر چه پروانه که می افتد در آب ، زود از آب
در آرم.
یاد من باشد کاری نکنم ، که به قانون زمین بر بخورد .
یاد من باشد فردا لب جوی ، حوله ام را هم با چوبه بشویم.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است.
بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟
بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد
یــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانت کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟
خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد !!
در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،
بگذار در گوشت بگویم
” میـــخواهــمــــــــت ” …
این خلاصه ی ،
تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست …!!!
.: Weblog Themes By Pichak :.