قربون خدا
برم که همیشه دوستم داره
همیشه مراقبم هست
همیشه هوام داره
که تنهام نمیذاره
اما امان از درست
ادمهایی که
با احساساتت بازی میکنند
به دروغ میگن
دوستت دارم
و براشون مهم نیست
چه بلایی سر احساست میاد
اینها ادم نیستند
بلکه حیوان هستند
که برایشان احساس
انسانی بی معناست
تنهایی
زیباست
اما خاطرات تلخ
میشود
بر کامت تلخ
انگاه که تنهایی
این خاطرات تلخ
برایت می نوازند
و باعث می شود
اشک بر دیدگانت
جاری شود
اما تنها
اغوش یک دیوار سرد
پذیرای توست
و همین تلخش میکند
کاش هرگز
به دنیا نمیامدم
وقتی کسی نیست
تا بفهمد مرا
وقتی کسی نیست
تا صدای فریادهایم را بشنود
کاش هرگز
به دنیا نمی امدم
تا اسیر احساسات شوم
نسبت به کسی
که حتی برایش مهم نیست
عواطف و احساساتم
چقدر دلم میخواهد
دیگر زنده نباشم
اما نه زندگی میکنم
روزی کسی میاید
که مرا دوست می دارد
کسی که حرفهایش دروغ نیست
کسی که تظاهر نمیکند
کسی که غمهایم برایش مهم هست
کسی که دوست داشتنش
دروغ نیست
ساده به نظر می رسه
وقتی کسی دوست داری
اما
دوستت نداره
اما سخت میشه
وقتی بهت به دروغ میگه
دوستت دارم
اما باز هم دوستت نداره
تنها دروغ گفته
و چه سخت می شود با یک دروغ زندگی را
ادمه دادن
اخر تمام زندگیم
هست
و نمیتوانم
به سادگی فراموش کنم
کاش هرگز
دروغ نمیگفت
دوستت دارم
خدایا
نگاهت را از پس ابرها دیدم
که بر وجودم می تابید
دیدم منتظری که بازگردم به راهت
ولی به راه خود رفتم ...
تا ته معصیت و اشتباه
خداوندا
این روز ها که قدم بر زمین می گذارم
حس می کنم زمین
خود را پس می کشد از زیر پاهایم...
دیگر هیچ کس تحملم را ندارد
به چه کسی رجوع کنم جز تو؟
که رهایت کردم در اوج نعمتت...
خداوندا
عیب هایم را پوشاندی...
گناهانم را بخشیدی...
چشم به راهم نشستی تا دورتر نشوم از تو...
فرصت دادی تا بیشتر نبازم به خویش..
ولی من ناسپاس بودم
خداوندا
این روزها که غبار از شیشه ها می ریزم
شیشه طعنه می زند بر دلم
که آلوده به گناه گشته
نه گرد و غبار...
خدایا
چگونه با این دل پر معصیت به تو بازگردم باز؟
بعد از هزار عهد و هزاران توبه شکستن؟
خدایا دیدم عشق تویی
ولی دل به دنیا دادم و نامش را عاشقی نهادم
اما زمین گیرم کرد
هر آنچه از تو دورم می کرد
خدایا ببخش باز هم گناهانم را
دلم شکسته این بار
می دانم عشقی که قبله ام را عوض کند
عشق نیست
دل باختن نیست
خود را باختن است
خداوندا
حکمتت زیباست...
چه زیبا معجزه می کنی و چه طنازانه تلنگر می زنی به دل هستی
می دانم اگر گاهی پایم به سنگی گیر می کند و لنگ می مانم
از آن است که می خواهی به یادت بیفتم
دلت می خواهد اشک به چشمانم بیاید و رقت اشک ها
دلم را زلال سازد
می خواهی زمین گیر دنیا نشوم
گاهگداری به آسمان نگاه کنم و تو را در لبخند خورشید و طراوت ماه جستجو کنم
بنده ات را خوب می شناسی
می دانی سر که بر خیزانم گلایه می کنم
همه اش سوالم چراست؟
چرا این نشد؟؟؟ ... چرا آن نشد؟؟؟...
خدایا خسته ای از من! می دانم بنده بدی بودم..
مهربان این بار دیگر نمی گویم چرا...
می خواهم از عمق جان تو را سپاس بگویم...
می دانم اگر زانوانم زخم برداشت و خم شدم
تو خواستی که به خودم بیایم و سبحانیت را شهادت دهم
تو خواستی بنده خویش نشوم و حمد تو را به جای آورم
خدایا سپاست می گویم که پایم تاب نیاورد در اشتباه
خوشحالم که به زمینم زدی...
خوب دیدم که زمین و هر چه روییدنیست دم به دم شکرانه حیات به جا می آورند
و من مغرورانه قدم بر زندگیشان می گذارم
و عصیان می کنم بر تو که پروردگار منی
خدایا خوشحالم
که با زلال بارانت از عمق خاک نگاهم را به آسمان می کشی
در آن دمدمه های نیاز که دل می برم
تازیانه می زنی بر من
با رگباری که سرشار است از عطوفت
آری می دانم تنها پناهم
تو همیشه با منی و محال است لحظه ای
از من که دم به دم از تو غافلم غفلت کنی
خدایا سپاس
چقدر بی نظیری
چقدر مهربانی
سپاس
جای شکایت ندارم
جای ناراحتی
اخه میدونم
خیلی ارومم
وقتی ارومم میدونم
خدا کنارم و پشتم هست
برای همین خیلی ارومم
از چیزی نمیترسم
وقتی خدا پشتم هست
مهربانی
را نمیشود گفت عادت
بلکه
مهربانی خصلت هر ادمی نیست
ادمهای کمی
ماندهان که مهربان باشند
اما همانها باعث میشوند
مهربانی همیشگی بماند
در حوادث روزگار
از هیچ چیز نمیهراسم
وقتی پروردگارم کنارم هست
وقتی امیدم به اوست
نگران نیستم
اخر میدانم
هر چیزی که به مصلحتم
هست رخ میدهد
برای همین
سعی میکنم
جای گله و شکوه
ارام باشم
و میدانم
بهترین را خدا برایم در نظر گرفته هست
دوست داشتن
زیباست
شاید اگر
بجای اینکه
محبت و عشقمان را
به یک نفر بدهیم
به تمام انان
که دوستمان دارند هدیه کنیم
.: Weblog Themes By Pichak :.