چقدر دزدین نگاه از چشمان تو لذت بخش است
گویی تیله ای از چشمم به دلم می افتد!
بانو!!
با مردی که تیله های بسیار دارد می ایی؟
من خدا را دارم
کوله بارم بر دوش
سفری تا ته تنهایی محض
سازکم به من گفت:
هر کجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم!
روزی روزگاری اهالی یک دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند..
در روز موعود همه ی مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند
و تنها یک پسر با خودش چتر اورده بود
این یعنی ایمان!
روزی دروغ به حقیقت گفت:
مایلی با هم شنا کنیم؟
حقیقت ساده لوح پذیرفت و قبول کرد.
ان دو با هم به کنار ساحل رفتند
و حقیقت لباسش را در اورد
دروغ حیله گر لباس های او را پوشید
از ان روز به بعد همیشه حقیقت عریان و زشت است
و دروغ در لباس حقیقت زیبا و فریبنده!!
هنگامی که به دنیا میایی
همه میخندند در حالی که تو گریه میکنی
پس ای عزیز...
زندگی ات را چنان بگذران که در روز مرگ
در حالی که همه گریه میکنند
تو تنها کسی باشی که میخندی!!
وقتی خیس از باران به خانه رسیدم
برادرم گفت: چرا چتری با خودت نبردی؟
خواهرم گفت:چرا تا بند امدن باران صبر نکردی؟
پدرم با عصبانیت گفت:تنها وقتی سرما خوردی متوچه خواهی شد!
اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک میکرد گفت:باران احمق!
این است معنی مادر!
دختره از پسره پرسید: من خوشگلم؟
گفت: نه!
گفت: دوستم داری؟
گفت: نوچ!
گفت: اگر بمیرم برام گریه میکنی؟
گفت : اصلا!
دختره چشمانش پر از اشک شد و هیچی نگفت...
پسره بغلش کرد و گفت:
تو خوشگل نیستی زیباترین هستی
تو رو دوست ندارم چون عاشقتم
اگر تو بمیری برات گریه نمیکنم چون من هم می میرم...!
.: Weblog Themes By Pichak :.