زندگی دفتری از خاطره هاست
یک نفر در دل شب ..
یک نفر در دل خاک...
یک نفر همدم خوشبختی هاست
چشم تا باز کنیم
عمرمان میگذرد
ما همه همسفر و رهگذریم
آن چه باقیست فقط خوبی هاست..........
این جا اسمان آبی است آن جا را نمیدانم
این جا شده است پاییز آن جا را نمیدانم
این جا فقط رنج است آن جا را نمیدانم
این جا دلتنگی است آن جا را نمیدانم....
دیدی که سخت نیست تنها .. بدون من
و صبح میشود شب ها.. بدون من
این نبض زندگی بی وقفه میزند
فرقی نمی کند با من.. بدون من
دیروز اگر چه سخت .. امروز هم گذشت
طوری نمیشود فردا بدون من!!!
گاهی وقت ها از نردبان بالا میرویم
تا دست های خدا را بگیریم
غافل از این که
خدا پایین ایستاده و نرده ها را محکم گرفته که ما نیفتیم!
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد
صدای اب هرگز زیبا نخواهد بود!!
سوختم..
باران بزن
شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی
اه باران
من سراپای وجودم اتش است
پس بزن باران.... بزن...
شاید تو خاموشم کنی!!!
مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست.نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و ریخت تو جیب های مجنون و رفت. مجنون وقتی چشم بازکردخورشیدطلوع کرده بود آهی کشیدوگفت:ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم. فسرده و پریشون برگشت به شهر.در راه یکی ازدوستانش اونودیدوپرسید: چرا اینقدر ناراحتی؟! وقتی جریان راشنید باخوشحالی گفت:این که عالیه! آخه نشونه اینه که لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره! دلیل اول اینکه: خواب بودی و بیدارت نکرده! و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟! و دلیل دوم اینکه: وقتی بیدار می شدی گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردو گذاشته تا بشکنی و بخوری!
مجنون با ناراحتی سری تکان داد و گفت:نه! اون می خواسته بگه: تو عاشق نیستی! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد! تو رو چه به عاشقی؟
بهتره بری گردو بازی کنی...!
.: Weblog Themes By Pichak :.