سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 92/3/2 | 6:27 عصر | نویسنده : nargesss

دسـتانم خالیست


از همه آنچه که دنیا را طلایی کرده


و پاهایم خسته و لنگ


مانده بر زمینی که این روز ها حال زندگی ندارد


قلبم خسته از درد است


اما وقتی مه اشک می رسد تا نوک چشمانم


می دانم که خود را می رسانی به قنوت دستانم


دستانم با همه کوچکی پر می شود از تو


و تو بی نهایت جا می گیری در من


بشکن دلم را


دل شکستن هایت را دوست دارم


وقتی که خانه خراب این دل لبریز از امید می شود


خاطرم جمع است که خدایم دل های شکسته را دوست می دارد

 




تاریخ : سه شنبه 92/2/31 | 10:33 عصر | نویسنده : nargesss

نقطه می گذاریم برای حرف های تلخ و دوباره شروع می کنیم عهد ها را از سر خط


ای تو که صاحب نعمت و بارانی


این روز ها حسی دیگری دارد


هر روز باران می بارد


هر روز دل به سراغت می آید


راست می گویند دلتنگی چاره ندارد


کبوتر جلد که باشی


دراوج بهشت هم


باز دلت پایین می ماند


دوباره باز می گردی به همان قفس


که در زندان و اسارت هم برایت هزارقصه زیبا دارد


تو که دانه نپاشیدی برای گرفتاری من


من خود مست عطر راه تو شدم


پرواز بلد نبودم


در عوض خاک پای تو شدم


می دانی خرسندم از این اسارت


نمی دانی عجب حال و هوایی دارد


شنبه که شروع می شود


تا ابد دلم به انتظار جمعه می ماند


می دانی بدجور گلوی زمانه گیر کرده پیش تو


انگار که تمام آسمان و زمین برای شنیدن تکبیر تو وضو دارد


این روز ها و باران ها


چه شوقی دارد


اذان می گویند هنگام باران


زندگی بوی اجابت دارد


اللهم عجل لولیک الفرج





تاریخ : دوشنبه 92/2/30 | 9:44 عصر | نویسنده : nargesss

 

کم کمک آسمان دارد می شود رنگ نگاهت

و زمین محو تماشای چشمان سیاهت

کم کمک دارد می لرزد دیوار کعبه از هیجان پیچیدن آوای صدایت

و خدا را یار می آید

اهل زمین را پشت و پناه می آید

کم کمک زمین علی می شود

اعلا می شود

و چون آسمان به تقدس نامت بزرگ و والا می شود

کم کمک زندگی لبریز از معنا می شود

کم کمک به عشق تو

همه دعاهای آدم مستجاب می شود

کم کمک یکی هم نام خدا

پشتیبان راه الله می شود

کم کمک بی بهانه هر روز بهار می شود

و همه گلستان های عالم بدون خار می شود

کم کمک تو می شوی همه عشق و عشق فقط با تو معنا می شود

کم کمک در­های بهشت تنها با باور نام تو وا می شود

کم کمک می رسم به شروع وصف تو و سکوت حاکم لبها می شود

نمی شود از تو گفت توبسیار بزرگ تر از آنی که در واژه جا شود

 


 

 




تاریخ : شنبه 92/2/28 | 5:55 عصر | نویسنده : nargesss

 

باد آرام پیچید

و شکوفه سفید دور قدمهایت چرخید

خورشید خندید

پنهان نکن باز خودت را

دیدمت

نم نم باران را عاشقانه از نگاه ابر گرفتی

صورتت خیس شد

هوا را!

یکباره لطیف شد

کوچه عطری عجیب آشنا می داد

عطر سیب؟

عطر گندم؟

عطر یاس؟

عطر نرگس؟

نه عطر خدا می داد

دیدمت

آنجایی

آنجا آن گوشه ها و مشغول دعایی

تو که این چنین مستأصلانه آسمان را می پایی

تو زیر این باران

با همه پاکی ات

چه از خدا می خواهی؟

تو که مستجاب الدعایی

سجاده ات سبز وزیبا بود

و بهشت زیر قدم های تو برپا بود

صدایت در آوای باد می دمید

و خدا ایستاده بود و عاشقی را می دید

آسمان آبی می شد از هیبت اذکارت

و دل زمین آب می شد ازشوق قدم هایت

آسمان انگار آمده بود نزدیک تا زمین را در آغوش کند

و زمین با این همه سال غربتش انگار آمده بود رنج فراق تو فراموش کند

نمی دانم چرا

این باران و این همه لطافت تو را برانگیخته نکرد

صدای بر هم خوردن لب هایت

ذکر سبحان الله سجده هایت

هنوز در گوش زمین باقیست

هنوز زمین حال و هوای همان شب آرزو ها را دارد

هنوز دیر نشده زمانه را برای آمدنت

عجّل یا مهدی

 

 




تاریخ : جمعه 92/2/27 | 8:59 صبح | نویسنده : nargesss

 

دردی بزرگ دارد چشمانم و تو که امشب آمده ای به زمین

و نشسته ای در خانه چشمانم

تو که خود خالق بارانی و بارانیست چشمانت

امشب خط به خط می نویسم حرف هایم را

روی دفتر دل تو

ذهنم شلوغ و خسته است

مانده ام این همه حرف را

این همه قصه تلخ را

از کجا آغاز کنم

تو که آمده ای امشب ببخشی و بشر را در آغوش کنی

امشب که تو خود آمده ای و راز دل ها را، سجده ها را به بالا می بری

امشب که جز تاری دیدگانم فاصله ای نیست میان من و تو

امشب که تو همه جان گوش شده ای و من بی نهایت حرف دارم با تو

تو که دستهایم را گرفته ای دو دستی میان قنوت دستانت

تو که سبوحی و قدوسی و گریه می کنی بر حال پریشانم

تو که نوازش می کنی دلم را

وقتی که گل کرده درخت غم هایم

من که همیشه به انتظار بودم باز شود درهای آسمانت

من که یادم رفته کنار نفس های تو همه درد ها و آرزوهایم

خدایا گفته بودم حسرت آسمان دارم

اما این زمین را که بغض کرده زیر اشک های تو

یک شب هم به محفل آسمان نمی دهم

کاش نروی دیگربه آسمانت

چقدر دلتنگی تو خدای مهربانم

کاش دیگر نروی بالا

بمانی همین جا

اینجا با تو دل ها دیگر درد ندارند....

همه چیز آرام آرام است

****

حالا که چشمان تو هم می بارد

حالا که تو هم هزار قصه دارد نگاهت

حالا که همه برای رسیدن به تو دعا می کنند

تو هم دعا کن برای تطهیر چشم ما

زیر سیل اشک های خدا

امشب که همه می خواهند تو بیایی

تو هم دعا کن که دعای ما به اجابت برسد

امشب خدا همین جاست

ندیده می گیرد

کوچکی دلهایی را که دوستت دارند

یا سیدی عجل علی ظهورک

 




تاریخ : چهارشنبه 92/2/25 | 5:3 عصر | نویسنده : nargesss

این روزها انگار حرف هایم به آسمانت نمی رسند

پنجره ها را بسته ای و پرده سیاه کشید ه ای بر روی زمین

تا چشمت نیفتد این جا بر من

نگو که بی جهت به خود می گیرم سخت گیری هایت را

یا زیادی سخت گرفته ام زنده ماندن را

این روز ها درازتر شده اند از صبر من

شب ندارد

خواب ندارد

پایان ندارد

به هر سو می روم

حس می کنم دیواری سیاه می روید از خاک

که بلندایش تا خود ماه می رسد

هیچ  روزن نوری نیست در این چاه

حتی یک قافله هم گذر نمی کند از این سو

که صدای گریه هایم برسد به گوشهایش

تا مرا به بردگی تو بکشاند

دور تا دور

دیوارهایش را خط کشیده ام به امید آن ستون دوم

که مرا به تو می رساند

به روزی که تو هستی در زندگی من و دیگر جایت برایم خالی نیست

ولی این جا خبری نیست از

آن دیوار که راه رسیدن به آسمان را نشانم دهد

این جا رویا ندارند خواب هایم

هزاران سال است که خاک مانده ام و تعبیر نمی شوم

امتداد دلتنگی هایم  کم کم رسیده اند تا همیشه

تو دوست نداری آغاز شود شعر من؟

این جا بی واژه و بی قافیه

حس شعرم نیست

نمی توانم!

این جا  بی آنکه آغاز شوم

در افکارم به پایان می رسم

اگر تو زمینت را دوست نداری

مرا هم برسان به آسمانت

شاید آنجا یاد بگیرم کمی مال تو باشم

و بیشتر از خود تو را بخواهم

این جا هوای بی تو بودن شوق نفس نمی گذارد

نمی دانم چرا بازی می کنی با من؟

تا می خواهم بن بست ها و بی تو بودن ها را باور کنم

آرام می زنی به شیشه دلم

تا می رسم پشت پنجره

می بینم خبری از تو و صدایت نیست

خبری از یک قطره باران هم نیست

نمی دانم خدایا

خیلی عجیب است اگر بگویم دلم برایت تنگ شده؟

سالیان درازیست که ندیدمت

تو را گم کردم

یک روز میان نمازم

نمی دانم چرا یکباره خالی شد جای تو در نمازم

و تو بی آنکه بفهمم رفتی

نمی دانم چرا دیگر بی قراری هایم تو را باز نمی گرداند؟

دوباره دارم با چادر کودکی هایم نماز می خوانم

به هوای آن لحظه ها که

می آمدی  پایین و می نشستی میان قبله گاهم

چقدر حرف می زدیم با هم

خدای من

دوباره بازگرد

با تو یک دنیا حرف دارم

 




تاریخ : دوشنبه 92/2/23 | 8:0 عصر | نویسنده : nargesss

 و تو که قصه نوشتی روی چشم روزگار

ما را آواره طعم گندم کردی

نگفتی روزگاری

در به در بوی سیب خواهیم شد

به زمینمانمان روانه کردی و خودت ایستادی آن بالا

تو گفتی دوری و دوستی؟

نگفتی دوستی سرش نمی شود آدم؟

نگفتی تا خدا هست آدمی هم بهانه دارد برای دلمشغولی؟

نمی دانم چه انتظار داشتی از من

دورم کردی از خانه عشقت

به گمانم خواستی تنبیه شوم

ولی من چله نشین این خاک شدم

مست عطر این تربت سرد

که عطر دستان تو را می دهد

به گمانم خواستی دور شوم که قدر نزدیکی ات را بدانم

اما دل من بند سکوت این خاک شده

که حسابی از تو قصه دارد

نمی دانم بی نهایتت کجاست

اما این روز ها  با قصه های او، انگار رسیده ام به آخرش

هر روز میهمان سفره خالی اش می شوم

و خودم را سیر می کنم با غمهایم

این جا بهشت نیست

خوش نمی گذرد

حال و هوایش بدجور گریه دارد

ولی در این بن بست

 دلتنگی هایم حسابی عطر تو را می دهند

دلم خوش نیست با معجزه های هر روزت

با این قصه روز و شب

با این شهاب باران هایت

فقط به عشق آخرین معجزه ­ات این جا نشسته ام

و انگار که دارم زندگی می کنم

منتظرم خورشید از زاویه دیگری بتابد

و این خاک باران خورده و دلسرد

جان بگیرد

من به انتظار روشن شدن آن نور

هر شب کنج این تاریکی ها شمعی را به آتش می کشم

و جمعه تا جمعه به پایش می سوزم

خدایا اگر دلتنگ منی

اگر می خواهی

پاک شود خاک تنم

بگو او بیاید

این خاک زخم خورده

پاک و روشن کند

خدایا

این دل گندم بهشتی نمی خواهد

تنها هوای بوییدن یک گل از بهشت تو را در زمین دارد


 

 




تاریخ : شنبه 92/2/21 | 8:56 عصر | نویسنده : nargesss

 

گاه ماه می شوی و گاه می نشینی در نور مهتاب

غریب دلت که می گردم این سو و آن سو

اشک می شوی

بر چشم گل ها

می پیچد صدای گام هایت در نسیم گرم بهار

غمگین که می شوم

ابر می شوی

در هوای غم گرفته شهر

باران می شوی

می چکی آرام از دل خسته آسمان

مرا در نمی یابی

که این چنین سرگشتگی ها را دور می زنم

نازنین فاطمه

این روز ها بی تو

بدجور تنهاییها را درد می کشم

می دانم همین جایی

خیال نیست

بودنت

در این کوچه های خاک گرفته...

که عاری اند از یک ذره حیات...

عطر گل محمدی بیهوده نمی پیچد هر صبحگاه

حس می کنم هستی ولی فاصله گرفته ای از خانه این دل سیاه

من

صدای پایت را شنیدم

ولی پیدایت نکردم

تو را نفس کشیدم

کوچه بود و خلوت

من بودم و عطری که شامه بهار را می نوازید

 

تو همیشه بودی در خاطر دلم

این روز ها نمی دانم چرا از من دور شدی

چرا دیگر نمی بینمت در دنیایم که زندگی اش تویی

دوباره صدای اذان می آید

دوباره آسمان و زمین دارند زمزمه می کنند

اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن ...

مگر این لحظه ها

لحظه های اجابت نیست

پس چرا نمی بخشی خطایم را

سجاده را به هوایت

لبریز از نگاه نرگس کردم

دانه های سنگی تسبیح هم به دعا بر آمده اند

بی تو نماز هایم

خالی اند از احساس خدا

می رسم به سجده هایم

به هوای عطر تو آرام می گیرم

سجاده ام خیس می شود از اشک هایم

نمازم فراموش می شود

دیگر سر نمی خیزانم

همان جا می مانم تو را نفس می کشم

و بر حال دل معصیت کارم گریه می کنم

نمی دانم

کجا را بگردم به دنبال تو

این سجاده مرا

به خانه زهرا می کشاند

من این جا بی تو به خدا نمی رسم

اگر تو مرا رها کنی

خدا هم مرا رها می کند

همان گونه که نمازم

رکعت به رکعت خراب شد

آنقدر اشک ریختم

که دل تربت کربلا آب شد




تاریخ : جمعه 92/2/20 | 4:30 عصر | نویسنده : nargesss

 

خودش را به بی خیالی زده دلم

تو را می بیند بهانه پس کوچه ها را می گیرد

می رود در بی نشانی هایش گم می شود

دروغ چرا

شرمنده است از دیدنت

خجالت می کشد از خودش

از آن شب که راز قصه را باز کردی

وقت دعا زبانم گیر می کند

دیگر نمی توانم بگویم

آنقدر دوستت دارم

که بی دیدارت حتی بهشت را هم نمی خواهم

نشسته ام بی صدا میان بغض کوچه

گل کرده هزاران سال افسوس در گلخانه چشمانم

و چه شکوفا می شود درد هر دم در نگاهم با باران اشک هایم

نگاه کن حال و هوای دلم را

که از کوچه های پر از بوی سیب و نرگس تو هم اخراج شده

در گوشم نشسته صدای تنهایی ها و  بی کسی ها

شاید تو دلگیری هنوز از من

من اما طاقت ندارم بی تو

باز آمده ام زیر نور ماه تو مرد روشنایی ها

من هر چه باشم

هر چقدر هم بد و با خود غریبه باشم

نمی شود که قهر شوی بامن

نمی شود که دست حاجتم را خالی بگذاری

گفتی نمی آیی

اما باز دل نگرانم

دل نگرانم مثل تمام جمعه ها به آسمان

نگاه می کنم شاید خیالم اشتباه باشد

شاید بغرد دل روز

شاید شکاف بردارد قلب آسمان

شاید دوباره معجزه شود

و نور از خورشید ظهور کند

چه بی اندازه دلواپسم

دارد دیر می شود

دارند دوباره قصه غم انگیز جمعه ها را می خوانند

دوباره قلب آدمی دارد می رود به مأوای بغض هایش

کم کم دوباره شب دارد نفس خورشید را به دست می گیرد

خورشیدی را که این روز ها

عجیب خاموش و بی فروغ شده

می رسد آفتابش گاه و بیگاه از پشت ابر

اما

گل نمی کنند

در بغض این هوا

شکوفه های سیب

سر بلند نمی کنند

گل های نرگس

چشمانم را می بندم

از خجالت تو

باور کن

دارد دیر می شود مولا

تو را قسم به آفتاب...




تاریخ : چهارشنبه 92/2/18 | 11:3 عصر | نویسنده : nargesss

 

هنوز گیج و سرگشته

دنبال خیالت می گردم

دیشب خیلی نزدیک بودی به من

ایستاده بودی میان خواب چشمانم

چه دلتنگ دیدمت و خواستی

بسم الله بگوییم برای همصدا شدن با تو

همه پس کشیدیم

و حیران عقب نشستیم

غوغا شد میانمان

میان ما که همه با هم غریبه بودیم و فقط با تو آشنا

گفتی بیاییم همه شهید می شویم

و من که آرزویم بود دیدارت

آرزویم بود  بوسیدن خاک پایت

آرزویم بود یکی از سیصد وسیزده سرباز تو باشم

لبیک نگفتم دعوتت را

شد کربلا و شب تاریکی که حسین بر پا کرد

آنجا همه رفتند و حسین را گذاشتند به حال خویش

اما این جا تو رفتی و ما را گذاشتی به خیال خویش

آرام گفتی دیدید گلایه هاتان روا نیست

من هستم، شما نیستید

نمی دانم کجا رفتی ناگهان از میان خوابم

خیلی دنبالت دویدم

دیگر ندیدمت که ندیدمت که ندیدم

دیشب با خودم محک زدی مرا

با خودم که عمری فقط یاد گرفته بود

هجی کند نام تو را

با خودم که حتی در خواب هم

لایق نشد برای تو جان دهد

دیشب آسمانم آنقدر بارید

که صبحش دیگر چشمانش قدرت نم زدن نداشت

دیشب تو با همه بزرگی ات جا گرفته بودی در رویایم

و من که همیشه دلم پر از گلایه بود

از نورت که بی اندازه نمی تابد

این گونه ماندم در خجالت تو

دیشب ندیدم صورت زیبایت را

رویم نشد امشب هم نگاه کنم به ماه صورتت

که تو را پیدا کنم

فقط قامت تا آسمان بلندت مانده در خاطرم

نمی دانم کجا پیدا کنم دوباره مردی به نشانی تو را

دست هایم در التماس آن لحظه که پشیمان به دنبالت دوید

خشکیده اند

رو ندارم دیگر دستم را هم به سوی آسمانت دراز کنم...

مولای دلخستگان

خسته است دلم از خودش

باز دوباره به دادم می رسی؟

 

 




  • آنکولوژی
  • بازی های کامپیوتری